توسعه توانمندی معلمان

یگانه‌بودن هر دانش‌آموز

شما یک معلم هستید و با تعدادی دانش‌آموز سر و کار دارید. قبل از آن‌که سراغ کلاس درس برویم سری به خانه‌ی شما می‌زنیم. فرض می‌کنیم شما پدر یاسر و یوسف هستید. یاسر چهار سال دارد و یوسف هشت ساله است. امروز جمعه است و بچه‌ها از شما می‌خواهند با آن‌ها بازی کنید. برای بازی به حیاط می‌روید. یاسر اصرار می‌کند که دوچرخه‌سواری کنید و یوسف می‌خواهد فوتبال بازی کنید و نوبتی به هم‌دیگر پنالتی بزنید. به احتمال زیاد شما به عنوان پدر سعی می‌کنید برای شاد کردن هر دو فرزند خود تدبیری بیاندیشید و طوری با آن‌ها وقت بگذرانید که هر دو بتوانند بازی‌های مورد علاقه‌ی خود را در آن زمان مشخص انجام دهند.  شما فرزندانی منحصربه‌فرد با ویژگی‌های متمایز دارید یک روش خاص را به هر دو تحمیل نمی‌کنید.

حالا به کلاس درس برمی‌گردیم. شما ۲۵ دانش‌آموز دارید. هر کدام از دانش‌آموزان شما ویژگی‌های منحصربه‌فردی دارند. منحصربه‌فرد بودن ویژگی‌های آن‌ها به معنی بهتر بودن یا بدتر بودن، بیشتر بودن یا کمتر بودن نیست. ابراهیم کند می‌نویسد. قاسم دست‌خط خوبی دارد. ساجد بسیار کنجکاو است و سوال‌های زیادی می‌پرسد. حمید اعتماد به نفس کمی دارد. محمد پدری بیمار دارد و به همین خاطر زودرنج و حساس شده است. رحیم بسیار خوش سر و زبان است و خوب صحبت می‌کند. بقیه‌ی دانش‌آموزان هم هرکدام چندین و چند ویژگی دارند که آن‌ها را به انسان‌هایی منحصربه‌فرد تبدیل می‌کند. انسان‌هایی یگانه که مانند آن‌ها وجود ندارد.

شما به عنوان معلم، نقش آموزشی و تربیتی مهمی در قبال دانش‌آموزانتان به عهده دارید. توجه به تفاوت‌های دانش‌آموزان با یکدیگر و تلاش برای درک ویژگی‌های آن‌ها و انجام رفتار متناسب با هرکدام از دانش‌آموزانتان کاری دشوار، اما بسیار ثمربخش و مفید است. دانش‌آموزان با استفاده از ویژگی‌های منحصر‌به‌فرد خود می‌توانند نقش کمکی بسیار خوبی در پیشبرد اهداف کلاس داشته باشند. کافی‌ست آن ویژگی‌ها را بشناسید و فکر کنید که چگونه می‌توان با نگاه کردن کلاس به عنوان یک سیستم، هر یک از اجزا یعنی دانش‌آموزان را به شیوه‌ای هدایت کرد که بتوانند نقش درست خود را در سیستم ایفا کنند.

برای این کار ابتدا باید به دانش‌آموزانتان خوب نگاه کنید. یادتان هست با هم درباره‌ی کار عمیق صحبت کردیم؟ مثالی که آن‌جا مطرح کردیم این بود که شما به عنوان یک معلم در کلاس باید تمام حواس و توجه‌تان معطوف به دانش‌آموزان باشد. این کار موجب می‌شود آن‌ها را بهتر بشناسید. در نتیجه برخورد درست‌تری با آن‌ها داشته باشید و متناسب با ویژگی‌هایشان کمک کنید تا در مسیر رشد خود قرار بگیرند.

فرض کنیم قرار است دانش‌آموزان کلاس ما با هم یک نمایشنامه را تمرین و برای سایر دانش‌آموزان مدرسه اجرا کنند. برای اجرای نمایشنامه نیاز به بازیگران، سازندگان دکور، سازندگان پوشش بازیگران و احتمالا تقش‌های دیگری داریم که بتوانند در اجرای یک کار مرتب و منظم همکاری کرده و کمک کنند تا یک کار تیمی و خوب به نتیجه برسد. اگر شما بتوانید تشخیص دهید هر کدام از دانش‌آموزان مناسب انجام چه کاری هستند و بتوانید با ارائه‌ی مشاوره‌های خوب به آن‌ها، در انجام این کار و قرار گرفتن در جای درست کمکشان کنید، نه تنها منجر به یک اجرای خوب از نمایشنامه می‌شود بلکه کمک کرده‌اید تا هر کدام از دانش‌آموزان احساس خوبی را تجربه کنند و چیزهای خوبی را به دلیل لذت بردن از کارشان یاد بگیرند.

یا مثلا فرض کنید دارید درس عددهای اعشاری را به دانش‌آموزان یاد می‌دهید. توجه به منحصربه‌فرد بودن دانش‌آموزان به شما کمک می‌کند که انتظار نداشته باشید با یک بار درس دادن و توضیح موضوع از یک زاویه، همه‌ی دانش‌آموزان آن مفهوم را به خوبی یاد بگیرند. پس سعی خواهید کرد با توضیح درس از زاویه‌ها و نگاه‌های مختلف و نیز با توجه به روحیات و ویژگی‌های مختلف افراد آن مفهوم را به درستی به همه‌ی دانش‌آموزان منتقل کنید و در این کار موفق شوید. مثلا ممکن است متوجه شده‌ باشید که جنید مفاهیم ریاضی را با داستان‌گویی بهتر می‌آموزد یا بهتر است ماجد با انجام یک بازی آن درس را بهتر یاد بگیرد و …

توجه به منحصربه‌فرد بودن هر دانش‌آموز برکات و ثمرات بسیار زیادی دارد که مثال‌های آن فراوان است.

شما بنویسید:

پاسخ این سوال را برای سرپرست گروه ارسال کنید و جزوه‌ی بعدی را دریافت کنید.

چه زمانی و در کدام تجربه‌تان بود که احساس کردید با توجه به ویژگی‌های فردی یک دانش‌آموز در یاددهی به او موثرتر بوده‌اید؟

توسعه توانمندی معلمان

تکنیک شش کلاه

همه‌ی ما و کل جامعه برای بهتر شدن و برای فردای بهتر خود و جامعه، نیاز به ارزیابی داریم. ارزیابی خودمان، کارهایمان و هر موضوعی که با آن سر و کار داریم. ارزیابی ما هر چه بهتر باشد، توانمندی ما برای پیش رفتن و بهتر شدن نیز بیشتر می‌شود.

ارزیابی صحیح هر چیز  اما چیست؟ آیا دیدن ضعف ها کافی‌ست؟ آیا دیدن خوبی‌ها لازم نیست؟ فکر کردن به تغییرات جدید چطور؟

آن‌چه درست به نظر می‌رسد آن است که در بررسی هرچیز و ارزیابی آن باید همه جانبه نگاه کنیم و هر  چیزی را از همه نظر ارزیابی کنیم. اما چگونه؟ نگاه همه‌جانبه چگونه به دست می‌آید؟

 تکنیک شش کلاه ابزار  بسیار موثری برای توانمندسازی خودتان و دیگران در ارزیابی‌ صحیح صحیح هر چیز است.

این تکنیک علاوه بر آن که امکان ارزیابی همه‌جانبه را فراهم می‌کند، هم‌چنین اجرای آن باعث می‌شود که در کلاس، فضایی شاد و درگیرانه ایجاد کنید تا  هم خودتان و هم دانش آموزانتان از آن کیف  بسیار ببرید.

ما معمولا وقتی می‌خواهیم چیزی را ارزیابی کنیم و بر اساس آن ارزیابی، درباره‌اش تصمیمی بگیریم، آن موضوع را از یکی دو زاویه بررسی و روی آن فکر می‌کنیم. این نوع بررسی و ارزیابی به هیچ وجه کافی نیست.

اما در تکنیک شش‌کلاه، هر موضوع یا هر چیزی را که می‌خواهید ارزیابی کنید، شش بار و  از زوایای گوناگون ارزیابی می‌کنید.

 نحوه‌ی اجرای تکنیک شش کلاه

شش کلاه با شش رنگ لازم دارید. در کلاس و برای کودکان حتما از خود کلاه‌ها استفاده کنید و حتما هم با همین رنگ‌ها.

 بگذاریم این کلاه‌ها و رنگ‌ها معنای مشترکی برای همه‌ی ما داشته باشد تا بهتر بتوانیم نتایج را به اشتراک بگذاریم.

هر بار که یک کلاه را به سر می‌گذارید (لازم است به همین ترتیبی که نوشته‌ایم)، با همان نگاهی پدیده‌ی مورد نظر را ارزیابی کنید که ویژه‌ی همان کلاه است. گاهی می‌توانید دو یا سه کلاه را با هم بر سر گذارید!

تکرار می کنم: انتخاب هر کلاه، یعنی انتخاب یک زاویه برای مشاهده‌ی موضوع. یکی یکی و از زوایای مختلف.

۱٫ کلاه سفید

وقتی کلاه سفید را بر سر می‌گذارید، باید سعی کنید همه‌ی اطلاعات موجود درباره‌ی آن موضوع را ببینید. و همان‌طور که هست، ظاهرش را و کارکردش را بررسی کنید. و نیز هر ویژگی که دارد. در این مرحله کار نداشته باشید که آن ویژگی را دوست دارید یا دوست ندارید.

تاکید می‌کنیم که در این زمان (کلاه سفید) احساسات خود را دخالت ندهید و خیلی ساده، فقط آن را ببینید.

۲٫ کلاه قرمز

این بار نوبت ارزیابی، مبتنی بر عواطفتان است. به احساس خود در آن مورد موضوع فکر کنید. دوستش دارید؟ بدتان می‌آید؟ نسبت به آن بی‌تفاوتید؟ هرچه هست بنویسید یا بگویید.  همان احساسی که درباره‌اش دارید. دقت کنید: فقط احساسات خودتان درباره‌ی آن پدیده را بگویید. نه این‌که  آن پدیده چقدر دوست‌داشتنی‌ست یا نه. یا چه‌قدر در برانگیختن احساسات دیگران موثرست یا نه.

۳٫ کلاه سیاه

این از آن کلاه‌هاست که خیلی‌ها همیشه بر سر دارند و فقط از این زاویه می بینند. بله. وقتی کلاه سیاه را بر سر  می‌گذارید باید فقط جنبه‌های منفی آن چیز یا موضوع را به‌طور منطقی مرور کنید. کاستی ها و ضعف‌ها و عیب‌هایی که دارد. همان طور که نوشتم،  این کلاهی‌ست که ما بیشتر از سایرکلاه‌ها بر سر خود می‌گذاریم. این بار این کار را در زمان مناسبی انجام می‌دهیم.

۴٫ کلاه زرد

با کلاه زرد،  نوبت به بررسی منطقی جنبه‌های خوب و مثبت آن چیز می‌رسد..  سعی کنید همه‌ را ببینید و بنویسید.

۵٫ کلاه سبز

با کلاه سبز باید با نگاهی متفاوت به پدیده یا موضوع نگاه کنید.

خلاقیت یعنی از منظری متفاوت به موضوع نگریستن.  این‌جا باید خلاقیت باید در نگاه شما به برخورد با آن پدیده باشد نه این‌که درباره‌ی خلاقیت آن پدیده بنویسید.

به خلاقیت به کار رفته در آن موضوع کار نداشته باشید. خودتان خلاقانه به آن نگاه کنید (از یک زاویه‌ی کاملا متفاوت).

۶٫ کلاه آبی

آخرین کلاه و آخرین ارزیابی شما از جنس کنترل و  جمع‌بندی است. کل فرآیند  و  ارزیابی‌های پنج‌ کلاه قبلی را مدیریت کنید و در دو یا سه جمله آن‌ها را جمع‌بندی کنید.

مجموعه‌ی شش ارزیابی شما بیانگر دید همه‌جانبه‌ و کامل‌تری نسبت به ارزیابی‌های متداول است.

دیگران بدون این کلاه‌ها معمولا  فقط از یک جنبه و یک زاویه به موضوع می‌پردازند. بیایید تا ما:

عادت کنیم هر چیز را درست ارزیابی کنیم.

شما بنویسید:

پاسخ این سوال را برای سرپرست گروه ارسال کنید و جزوه‌ی بعدی را دریافت کنید.

معنای این عبارت را بنویسید:

اگر بتوانیم این شش کلاه بر سر بگذاریم (و کارکرد هر کدام را بدانیم)، دیگر کلاه سرمان نمی رود!

توسعه توانمندی معلمان

عمیق کار کنید!

این کتاب‌ها و جزواتی که برای شما ارسال شده‌اند، حاصل کار عمیق است. کار کردن با آن‌ها و یادگیری‌شان نیز جز با کار عمیق مقدور نخواهد بود. اما اصلا کار عمیق چیست؟

کار عمیق یعنی کاری که با تمرکز بالا، بدون حواس‌پرتی و در زمانی طولانی انجام شود و ارزش بیافریند. کار عمیق است که می‌تواند به نتیجه‌های منحصر‌به‌‌فرد و شگفت‌انگیز منجر شود.

بیایید از خود ما شروع کنیم. فرض می‌کنیم. مثلا معلم دوره‌ی ابتدایی هستیم. احتمالا یکی از اهداف مهم ما یاددهی خوب و یادگیری خوب توسط دانش‌آموزانمان است. به یاد داشته باشید که ما به عنوان یک معلم خوب باید کار عمیق را از همین کودکی به دانش‌آموزانمان بیاموزیم و انجام این کار را با آن‌ها تمرین کنیم.

برای خوب یاد دادن به چه چیزی نیاز داریم؟ آیا جز این است که باید مطالعه کنیم و کار کنیم و تمرین کنیم؟ مطالعه و کار و تمرین و تلاش احتیاج به عمق و استمرار دارد. نمی‌شود که بیشتر زمان‌هایی که در اختیار داریم را به کارهای کم‌عمق بگذرانیم و بعد انتظار داشته باشیم دانش‌آموزانی آگاه تربیت شوند.

یک مثال می‌زنیم. آقا یا خانم معلمی سر کلاس در حال درس دادن به دانش‌آموزان است. دانش‌آموزان نیز چند دقیقه‌ای است که دارند تمرینی را که آقای معلم به آن‌ها داده ‌است را انجام می‌دهند. آقای معلم در این فرصت پیش‌آمده سری به گوشی همراه خود می‌زند و پیام‌های دوستانش را در شبکه‌های اجتماعی می‌خواند و پاسخ می‌دهد. این کار به ظاهر ساده و بی‌اهمیت است. اما این معلم فرصت کار عمیق را خود گرفته است. چگونه؟

تمرکز و حواس او باید به کاری معطوف باشد که انجام می‌دهد. یعنی معلمی کردن برای دانش‌آموزان!

ممکن است در فاصله‌ی انجام تمرین توسط دانش‌آموزان با آن‌ها کاری هم نداشته باشد. فقط روی صندلی خود بنشیند و به آن‌ها نگاه کند. اما همین نگاه کردن به دانش‌آموزان می‌تواند منشا اتفاقات مثبت باشد. او با نگاه کردن به دانش‌آموزان، با حالات و روحیات و نوع انجام دادن تمرین و عکس‌العمل‌های آن‌ها آشنا می‌شود. می‌تواند تصمیم بگیرد که آیا لازم است باز هم درباره‌ی درس توضیح بدهد یا نه. می‌تواند تصمیم بگیرد که حالا باید از چه منظری و از چه زاویه‌ای آن مفهوم درسی را دوباره توضیح دهد و … . اگر به دانش‌آموزانش نگاه نکند، فرصت این آگاهی‌ها را از خود می‌گیرد.

یا مثلا معلمی از مدرسه به منزل آمده و در حال انجام کارهای مربوط به خانه است. فرزند سه ساله‌ی او نیاز به توجه و بازی با مادر پدر دارد. مادر یا کارهای خود را تمام کرده و همان‌طور که حواسش به تلویزیون است، با فرزندش هم بازی می‌کند. چنین مادر یا پدری، باز هم فرصت کار عمیق (بازی با فرزند) را از دست می‌دهد. دریافت توجه صد در صدی و عمیق از سوی مادر یا پدر، به کودک لذت بسیار بیشتری می‌بخشد. بازی کردن برای کودک بسیار جدی و اصلا خود زندگی است. او با بازی زندگی می‌کند و یاد می‌گیرد. پس نیاز دارد که هم‌بازی او هم آن بازی را خود زندگی بداند و به طور جدی و عمیق درگیر آن باشد.

حالا غروب شده است و او انجام کارهای فوری و ضروری منزل و رسیدگی به فرزندان را به پایان رسانده و می‌خواهد یک ساعت به مطالعه و کار با جزوات توسعه‌ی توانمندی معلمان بپردازد. همسر و کودکان او نیز در حال انجام کارهای خود هستند. کودک هفت ساله نزد مادر یا پدر می‌آید و درخواستی از او دارد. مثلا می‌خواهد برایش کتاب خوانده شود. مادر یا پدر چه باید بکنند؟ آیا باید مطالعه و تمرین را رها کند و برای کودک کتاب بخوانند؟  

در این‌جا پاسخ منفی است. او می‌تواند به فرزندش آگاهی دهد که در حال کار عمیق روی موضوعی است. مثلا به او بگوید الان ساعت هفت و ربع است. عقربه‌‌ی بزرگ ساعت که روی عدد ۸ آمد، بیا که برای تو کتاب بخوانم. ممکن است کودک باز هم یک ربع دیگر بیاید و درخواستش را تکرار کند. باز هم می‌توان به او یادآوری کرد که هنوز تا ساعت ۸ وقت باقی است و آن موقع برایش کتاب خواهید خواند. این‌گونه می‌توانید عمیق مطالعه کنید و عمیق تمرین کنید.

می‌دانم! این نوع کار و جدا شدن از کارهای سطحی بسیار سخت است. زیرا سبک زندگی ما، عادت به کار عمیق را از ما گرفته است. اما باید آن را دوباره پیدا کنیم. ابتدا ممکن است حوصله‌تان سر برود و خسته شوید و مدام احساس نیاز کنید که به کارهای دیگر بپردازید. اما تمرین کنید. همین که آگاه باشید که دارید چه می‌کنید قدم مهمی است. این که حواستان باشد که روی کارتان عمیق هستید یا نه می‌تواند کمک بسیار زیادی به شما بکند. اگر می‌خواهید توانمند باشید و دانش‌آموزانی توانمند تربیت کنید، ابتدا خودتان عمیق کار کنید و نیز خود را موظف بدانید که کار عمیق را به دانش‌آموزانتان بیاموزید. فراموش نکنید که دانش‌آموزان با نگاه کردن به شما می‌آموزند. آن‌ها به دقت شما را زیر نظر می‌گیرند و از رفتارتان الگوبرداری می‌کنند.

شما نقشه‌های خوبی که برای دانش‌آموزان دارید، ابتدا روی خودتان پیاده کنید و خودتان اجرا کنید. خواهید دید برای یاددادنشان به کودکان لازم نیست کار زیادی انجام دهید. آن‌ها از خود شما و کارهایتان مستقیما می‌آموزند.

شما بنویسید:

پاسخ این سوال را برای سرپرست گروه ارسال کنید و جزوه‌ی بعدی را دریافت کنید.

یکی از تجربه‌های خود را که توانسته‌اید کاری را عمیق انجام دهید بنویسید و شرح دهید نوع انجام آن کار چه تاثیری در نتیجه‌ی حاصله داشته است.

توسعه توانمندی معلمان

هیچ کاری نکنید!


تعجب نکنید! عنوان این جزوه کاملا جدی است!

«هیچ‌‌ کاری نکردن» را اصلا دست‌ کم نگیرید!

در دنیای امروز با وجود ابزارهای فناوری مانند گوشی همراه، لپ‌تاپ، رایانه، تلویزیون و … «هیچ‌‌ کاری نکردن» به یکی از سخت‌ترین کارها تبدیل شده است.

ابتدا به پاسخ این سوال فکر کنید:

امروز و روز گذشته را در ذهن‌تان مرور کنید. چه کارهایی انجام داده‌اید؟ آیا در لابه‌لای کارهایتان می‌توانید حداقل نیم ساعت را پیدا کنید که جایی نشسته باشید و هیچ کاری نکرده باشید؟ وقتی می‌گوییم هیچ کاری، یعنی حتی پرسه‌های بی‌هدف و همین‌طوری! در گوشی همراه هم نداشته باشید.

به خاطر آوردید؟ چنین زمانی را داشته‌اید؟

فعلا سراغ یک داستان واقعی برویم[۱]. خانم زمردی یک خبرنگار فعال است. زمانی که فرزند او به دنیا آمد، به دلیل مشکلی که داشت دل‌دردهای زیادی را تحمل می‌کرد و فقط زمانی آرام می‌شد که مادر او را در کالسکه می‌گذاشت و راه می‌رفت. خانم زمردی روزها ناچار بود زمان زیادی را به این پیاده‌روی اجباری برای آرام کردن فرزندش اختصاص دهد. اوایل خیلی حوصله‌اش سر می‌رفت. چند ماه به این منوال گذشت. کم‌کم‌ به نظرش رسید که ایده‌های جالبی در حال شکل گرفتن در ذهن اوست. ایده‌‌ی راه‌اندازی یک شبکه‌ی رادیویی به ذهنش رسید که اتفاقا بسیار هم موفق بود.

فرزند او بزرگ‌تر شد و خانم زمردی یک گوشی همراه حرفه‌ای خرید که به تازگی وارد بازار شده بود. حالا دیگر او خبرنگاری بود که در هر نقطه و مکانی می‌توانست ایمیل، پیام‌ها و هر چیز دیگری که می‌خواست را چک کند و پاسخ دهد.

– فرزند او در پارک بازی می‌کرد، در حالی که او روی صندلی پارک ایمیل‌هایش را می‌خواند و پاسخ می‌داد.

– در منزل آشپزی می‌کرد و هم‌زمان پیام‌های شبکه‌های اجتماعی را پاسخ می‌داد.

مدتی گذشت تا او به فکر افتاد که بفهمد آخرین ایده‌ی خلاقانه‌ای که به ذهنش رسیده چه زمانی بوده است؟ در کمال شگفتی متوجه شد که آخرین ایده، همان فکری بود که هنگام همان پیاده‌روی‌های روزانه آن را یافته بود. پیاده روی‌هایی که حوصله‌اش را سر می‌بردند اما بعد از آن‌ها هیچ فرصتی برای خلاقیت به خود نداده بود.

مشابه این داستان برای بیش‌تر ما نیز رخ می‌دهد. بار دیگر به امروز و روز گذشته‌ی خود فکر کنید.

آیا می‌توانید نیم ساعت را به خاطر بیاورید که واقعا هیچ کاری نکرده باشید؟ مثلا فقط جایی نشسته باشید. همین!

بدون این که بخواهید به چیزی فکر کنید، تصمیمی بگیرید یا کار خاصی در آن دقایق انجام دهید.

این «هیچ‌کاری نکردن» گمشده‌ی بسیاری از ما است که باید دوباره آن را پیدا کنیم. می‌توانیم با یک تمرین شروع کنیم. با روزی نیم ‌ساعت آغاز می‌کنیم. روزی نیم‌ ساعت هیچ‌کاری نکنید! یک جای راحت بنشینید، اگر کسی صدایتان زد پاسخ ندهید. اگر تلفنتان زنگ خورد یا صدای پیامی آمد توجه نکنید. لازم نیست به اطرافیانتان توضیح دهید که دارید چه می‌کنید یا در اصل دارید چه نمی‌کنید! سعی کنید در این نیم ساعت هیچ ‌کاری نکنید و به چیزی فکر نکنید. حتما فکرهایی به ذهن شما خواهد آمد. اما مهم این است که شما تصمیم نگرفته‌اید که بنشینید و فکر کنید. فکرها از یک سو خواهند آمد و از سوی دیگر خواهند رفت. اگر این کار را انجام دهید، اتفاق‌های جالبی را تجربه خواهید کرد.

اگر دوست دارید از احساستان در آن نیم ساعت و چیزهایی که حس می‌کنید به ما بگویید.

به یاد داشته باشید که:

۱٫ خلاقیت و خودشکوفایی در شما این‌گونه اتفاق می‌افتد که گاهی هیچ‌کاری نکنید. در این زمان‌هاست که مغز شما به کار می‌افتد. در این‌جا نمی‌خواهیم درباره‌ی دلایل تخصصی روان‌شناسی و عصب‌شناسی این موضوع صحبت کنیم. خودتان اگر علاقه‌مند باشید منابع گوناگونی در این زمینه هست که بتوانید مطالعه کنید. فعلا به طور خلاصه می‌توان گفت که شما در چنین مواقعی ذهن خود را از همه‌چیز خالی می‌کند و چون ذهن خالی می‌شود، خودش را با چیزهایی که دوست دارد پر می‌کند.

۲٫ وقتی چند کار را به طور هم‌زمان انجام می‌دهید، این‌گونه نیست که مغز شما هم‌زمان آن چندکار را با هم انجام دهد. مغز شما مدام در حال تغییر حالت و تعیین وضعیت جدید خواهد بود و برای این کار انرژی زیادی صرف می‌کند. مثلا وقتی شما گوشی به دست دارید و در مدت یک دقیقه هم اینستاگرام خود را کنترل می‌کنید، هم پیامک می‌خوانید، هم به یک صوت آموزشی گوش می‌دهید، مغز شما در همین یک دقیقه چند بار تغییر وضعیت داده است و انرژی زیادی مصرف کرده است. به همین خاطر است که گاهی می‌بینید که یک ساعت است بی‌هدف در گوشی در بین برنامه‌های مختلف پرسه زده‌اید، بدون این که به زعم خودتان کار فکری خاصی انجام داده باشید، خسته شده‌اید و ممکن است انرژی لازم برای انجام دادن کار مهم و اصلی خود را نداشته باشید. این اتفاق به دلیل عملکرد مغز رخ داده است. با توجه کردن به عادات و کارهای روزمره‌تان می‌توانید کاری کنید که ابزارهای قدرتمند و بسیار مفیدی مانند گوشی همراه، به جای آن‌که برای شما تصمیم بگیرند در خدمت شما باشند.

۳٫ یک بار دیگر تمرین را مرور می‌کنیم: روزی نیم ساعت «هیچ کاری نکنید»! و تجربیات خود را با ما به اشتراک بگذارید. با ادامه دادن این کار حتما موفق می‌شوید زمان روزانه را از نیم ساعت هم بیش‌تر کنید و نتایج شگفت‌انگیز آن را ببینید.

شما بنویسید:

پاسخ این سوال را برای سرپرست گروه ارسال کنید و جزوه‌ی بعدی را دریافت کنید. به نظر شما چه چیزی باعث می‌شود، وقتی بدون حرکت و انجام کاری، جایی می‌نشینیم، بدون آن‌که عمدی داشته باشیم، انواع فکرها به ذهن ما می‌آید؟


  [1]https://www.ted.com/talks/manoush_zomorodi_how_boredom_can_lead_to_your_most_brilliant_ideas/reading-list?sf73590167=1

توسعه توانمندی معلمان

گنجی به نام خواندن (کار مطالعاتی خود معلم)

درباره‌ی شگفت‌انگیز بودن مطالعه و پنجره‌های جدیدی که به روی انسان باز می‌کند شکی نداریم. بزرگان و نخبگان و اندیشمندان بارها و بارها درباره‌ی این موضوع گفته و نوشته‌اند. اما مساله این‌جاست که چه‌طور به مطالعه کردن عادت کنیم؟ چه‌طور این گنج را در طول زندگی خود حفظ کنیم؟ چگونه دیگران را در این مسیر با خود همراه کنیم؟

به نظر می‌رسد لازم است راهکارهایی را پیدا کنیم که به ما کمک کند و انگیزه بدهد که مطالعه‌ی منظم خود را حفظ کنیم. در این مطلب چند مورد را بیان می‌کنیم. حتما راهکارهای دیگری هم به ذهن شما می‌رسد که به ما خواهید گفت.

شما یک معلم هستید

شما یک معلم هستید و وظیفه‌ی خود می‌دانید که دانش‌آموزانی اهل مطالعه تربیت کنید. از طرفی این را می‌دانید که شما یکی از الگوهای دانش‌آموزانتان هستید. پس سعی کنید در فاصله‌های زمانی منظم مثلا هفته‌ای یک ‌بار سه‌شنبه‌ها، برای دانش‌آموزانتان توضیح دهید که آخرین کتابی که خوانده‌اید چه بوده است. ملزم کردن خودتان به این کار و از سوی دیگر این که می‌دانید دانش‌آموزانتان سه‌شنبه‌ها از شما سوال خواهند پرسید، انگیزه‌ی خوبی برای شما خواهد بود. ممکن است مفاهیم کتابی که شما خوانده‌اید برای دانش‌آموزانتان بسیار دشوار باشد. اشکالی ندارد! شما که قرار نیست آن مفاهیم را به او یاد دهید. همین که بتوانید به طور ساده توضیح دهید که دارید چه کتابی می‌خوانید و کتاب را به آن‌ها نشان دهید بسیار عالی و کافی است.

در کنار این کار می‌توانید دانش‌آموزانتان را به چند گروه تقسیم کنید. مثلا اگر ۳۰ دانش‌آموز دارید آن‌ها را به شش گروه پنج نفره تقسیم کنید. می‌توانید روزی پنج الی ده دقیقه به این موضوع اختصاص دهید که یکی از افراد در یکی از گروه‌ها به انتخاب خودِ گروه درباره‌ی آخرین کتابی که خوانده برای دیگران توضیح دهد و آن کتاب را معرفی کند. در زمان‌های دیگر نیز اعضای آن گروه می‌توانند تعاملات خوبی با هم در زمینه‌ی کتاب‌خوانی داشته باشند. اگر این کار را به طور منظم انجام دهید، هر نفر حتما حداقل هفت یا هشت بار در طول سال تحصیلی می‌تواند برای جمع کلاس درباره‌ی کتابی که خوانده صحبت کند. این کار هم موجب تشویق و ایجاد انگیزه در او شده و هم اعتماد به نفس او را تقویت می‌کند.

ساعات کتاب‌خوانی داشته باشید

این کار در مدرسه و منزل امکان‌پذیر است. در مدرسه می‌توانید به صورت سراسری یا کلاسی یک ساعت در هفته را به کتاب خواندن اختصاص دهید و همه‌ی افراد از معلم‌ها و مسئولین مدرسه تا دانش‌آموزان در آن یک ساعت فقط کتاب بخوانند. این حرکت جمعی موجب ایجاد روحیه‌ی جمعی کتاب‌خوانی و هم‌افزایی بسیار زیادی می‌شود.

اجازه دهید دیگران هم‌ بدانند شما کتاب می‌خونید. شما معمولا در چه جمع‌هایی حضور دارید؟ جمع‌های خانوادگی؟ دوستانه؟ همکاران؟ سعی کنید در این جمع‌ها و دورهمی‌ها در کنار صحبت‌های معمول، از کتاب‌هایی که می‌خوانید هم صحبت کنید. مثلا ممکن است چیز جالبی در آخرین کتابی که خوانده‌اید به یاد داشته باشید. سعی کنید با تعریف کردن آن، دیگران را متوجه کنید که کتاب می‌خوانید. این کار می‌تواند در تشویق دیگران و حفظ انگیزه در خودتان موثر باشد.

در چه شبکه‌های اجتماعی حضور دارید؟‌ اینستاگرام؟ واتساپ؟ هر وقت کتابی می‌خوانید یک پست راجع به آن کتاب منتشر کنید و از دیگران بپرسید آن‌ها در حال خواندن چه کتابی هستند؟ کتاب خواندن باید گفته شود و دیده شود. از انجام این کار پرهیز نداشته باشید. حتما به شما و اطرافیانتان کمک خواهد کرد.

به کتابخانه‌ها بروید

حضور در کتابخانه و استفاده از کتاب‌های امانتی را جزو برنامه‌هایتان قرار دهیدو قطعا همه‌ی ما نمی‌توانیم همه‌ی کتاب‌هایی را خودمان بخریم که دوست داریم بخوانیم. تعداد کتاب‌های موردعلاقه‌ی ما می‌تواند آن‌قدر زیاد باشد که ناچار به امانت گرفتن باشیم. استفاده از کتابخانه را جزو برنامه‌های منظم زندگی خود قرار دهید. اصلا گاهی اوقات با دانش‌آموزانتان یا دوستانتان در کتابخانه قرار بگذارید. وجود یک همراه کتاب‌خوان خیلی لذ‌ت‌بخش و انگیزه‌بخش است.

خودتان هم می‌توانید کتاب‌هایی که می‌خوانید را به کتابخانه‌ها هدیه دهید. حضور افراد در دوران کودکی و نوجوانی در کتابخانه‌ها خاطراتی می‌آفریند که هیچ‌گاه فراموش نمی‌شوند. اگر کتابخانه‌ای را می‌شناسید که نیاز به کتاب‌های بیش‌تری دارد حتما به ما بگویید. تا جایی که بتوانیم سعی می‌کنیم که کتاب‌های بیش‌تری داشته باشد.

عادت کنید که برای کتاب خواندن هزینه کنید

شما و هر انسان دیگری به طور روزمره هزینه‌هایی دارید. هر میزان درآمد که داشته باشید حتما طبق یک برنامه‌ای صرف مخارج می‌شود. کاری کنید که حتی شده ماهی ده هزار تومان که عدد بسیار کمی به نظر می‌آید برای کتاب کنار بگذارید. با پولی که برای خرید کتاب کنار گذاشته‌اید به صورت حضوری یا از فروشگاه‌های اینترنتی کتاب بخرید. فروشگاه‌های آنلاینی هم وجود دارند که برای ارسال کتاب هزینه‌ی حمل دریافت نمی‌کنند و شما به راحتی می‌توانید فقط هزینه‌ی کتاب را بپردازید و کتابتان را تحویل بگیرید. (مثل نشر دبستانک)

عادت به وارد کردن کتاب به سبد خرید زندگی‌تان تاثیر شگفت‌انگیزی دارد. یعنی شما به کتاب بها داده‌اید. برای آن ارزش و هزینه قائل شده‌اید. این کار شما توسط فرزندانتان و دانش‌آموزانتان دیده می‌شود و قطعا آن‌ها هم داوطلب خواهند شد که بخشی از پول ‌توجیبی‌های خود را، هرچند اندک، برای خرید کتاب پس‌انداز کنند.

کتابی را بخوانید که آن را دوست دارید

خود را ملزم نکنید به این دلیل یک کتاب را بخوانید که به شما معرفی شده یا به این دلیل که همه می‌گویند کتاب خوبی است. خودتان کتاب محبوب خودتان را پیدا کنید. ببینید از خواندن کدام کتاب لذت می‌برید؟ کدام کتاب است که دوست ندارید؟ شما می‌توانید این‌گونه موضوع‌های مورد علاقه‌ی خود را پیدا کنید. اگر از کتابی لذت نبردید اشکالی ندارد. آن را فعلا کنار بگذارید و سراغ کتاب دیگری بروید. کتاب جذاب برای ما گاهی آن‌چنان ما را به خود مشغول می‌کند که متوجه نمی‌شویم زمان چه‌طور گذشته است. این است که لذت خالص و ناب کتاب خواندن!

وقتی فرزندتان یا دانش‌آموزتان ببیند شما با چه لذتی غرق در خواندن کتاب هستید، قطعا برای او جالب می‌شود که کتاب چه پدیده‌ای است که این‌گونه مادر، پدر یا معلم مرا به خود جذب کرده است. با خود می‌گوید حتما چیز خیلی جالبی است. و این‌گونه به خواندن کتاب جذب می‌شود.

حتما شما هم راه‌های خلاقانه‌ای برای ایجاد عادت کتاب‌ خواندن دارید. برای ما بنویسید و از تجربه‌ی خودتان به ما بگویید.

شما بنویسید:

پاسخ این سوال را برای سرپرست گروه ارسال کنید و جزوه‌ی بعدی را دریافت کنید.

چرا اگر خود معلم کتابخوان نباشد، نمی‌تواند دانش‌آموزانش را به کتابخوابی تشویق کند؟ دلایلی را که به نظرتان می‌رسد توضیح دهید.

توسعه توانمندی معلمان

در اهمیت پژوهش

میل به پژوهش و یاد گرفتن روش‌های درست تحقیقی، پایه‌ی اصلی یادگیری است. آن یادگیری که بخواهد در زندگی ما موثر باشد و شرایط بهتری را برای خودمان، شهرمان، سرزمینمان و جهان ایجاد کند بدون تحقیق و پژوهش مفید نخواهد بود و برای این‌که پژوهشگر خوبی باشیم باید به پژوهش علاقه‌مند شویم و باید با روش‌های درست تحقیق آشنا شویم.

پژوهش و تحقیق، خاصیتی دارد که از بیرون، سخت به نظر می‌رسد اما وقتی به عرصه‌ی آن وارد شدیم و کمی کار کردیم، به شدت مجذوب کشف‌ها و دریافت‌هایی خواهیم شد که جست‌‌وجو و پرسشگری در این عرصه در اختیارمان می‌گذارد.

ما، دانش‌آموزان و پژوهش

بدیهی است که اگر ما خودمان روحیه‌ی پژوهشگری نداشته باشیم و به پژوهش به عنوان رکن اصلی مطالعه و آموزش نگاه نکنیم و روش‌های علمی و صحیح تحقیق را نشناسیم، قادر نخواهیم بود که چنین روحیه و نگاهی را در دانش‌آموزان ایجاد کنیم و چنان روش‌هایی را به آن‌ها بشناسانیم.

معلمی برای من و شما و دیگر معلمان، متاسفانه فعلا نفع مادی آن‌چنانی ندارد که مسائل مالی بخواهد ما را در ادامه‌ی کار و در بهتر شدن روز به روز کیفیت کارمان تشویق کند. اما معلمی چیزهایی دارد که حس و لذتی را در انسان برمی‌انگیزد که با میلیاردها تومان نیز به دست نمی‌‌آید. البته دعا، آرزو و تلاش می‌کنیم که حقوق مادی و معنوی معلمان از سوی مسئولان کشوری و منطقه‌ای هر چه بیشتر به رسمیت شناخته شود تا معلمان به حق از مرفه‌ترین اقشار جامعه باشند اما تا آن روزهای خوب، ما می‌توانیم در همین شرایط نیز بهترین روزها را برای خودمان رقم بزنیم.

اگر بتوانیم روحیه‌ی تحقیق و پژوهش در مورد همه چیز واداریم و بتوانیم کاری کنیم که دانش‌آموزان با شور و شوق به دنبال پژوهش و تحقیق روند، به نتایجی خواهند رسید که حال و آینده‌شان را صد برابر بهتر می‌کند. آن‌گاه برق شور و نشاطی در چشمانشان خواهیم دید که ما را از هر چیز مادی دیگری در دنیا بی‌نیاز می‌کند.

این کارها و این نتایج همان‌گونه که در بالا آمد، از بیرون و قبل از شروع بسیار سخت و دست‌نیافتنی جلوه می‌کند اما شروع که کنیم همه چیز آسان و لذت‌بخش می‌شود. پس شروع کنیم.

شروع با خانه و سرزمینمان

خانه، مرکز جهان است.

خانه جایی است که با افراد خانواده‌ی خود زندگی می‌کنیم.

خانه، شهر یا روستایی است که با هم‌ولایتی‌ها و هم‌شهری‌های خود در آن زندگی می‌کنیم.

خانه، استانی است که با بخشی از هم‌وطنان خود در آن زندگی می‌کنیم.

خانه، کشورمان است که با همه‌ی هم‌وطنانمان در آن هستیم.

خانه، کره‌ی زمین است که فقط یک عدد از آن داریم!

و باید با همه‌ی توش و توان در حفظ شرایط خوب برای آن کوشا باشیم.

چه شروعی بهتر از تحقیق درباره‌ی خانه‌مان؟

از خانه‌ی خودمان تا سرزمین عزیزمان ایران و تا همه‌ی دنیا.

هر شش خانه‌ای که در بالا آمد، شروع مناسبی برای تحقیق هستند و بهتر است از کوچک‌ترین خانه شروع کنیم و کم‌کم به جست‌وجو در خانه‌های بزرگ‌تر بپردازیم.

انگیزه‌ی پژوهش

دانش‌آموزان (و خود ما) برای انجام پژوهش و تحقیق، نخست باید انگیزه داشته باشیم. انگیزه هم از علاقه می‌آید. ما برای کار در مورد چیزهایی انگیزه می‌یابیم که به انجام آن‌ها علاقه داشته باشیم. یا به موضوع‌های مورد علاقه‌ی ما مربوط باشد.

یکی از دلایل انتخاب «خانه» برای شروع پژوهش همین است. پژوهش در مورد موضوع‌هایی که به خانه‌مان مربوط است و جست‌وجوی چیزهایی که مربوط به خانه‌مان است (در مورد هر شش خانه‌ی قبلی که نوشته شد) و می‌تواند شرایط زندگی در خانه‌مان را بهتر کند. چنین پژوهشی به این دلیل بهتر است که می‌تواند بالاترین انگیزه را در ما ایجاد کند.

روش‌ها و ابزارهای تحقیق

هر پژوهشی مدل خاص خود را دارد که لزوما با پژوهش‌های دیگر یک‌سان نیست. علاوه بر آن این نکته بسیار مهم است که برای دانش‌آموزان دبستانی باید بسیاری از مراحل را ساده و برخی را بسیار ساده کرد.

آنان باید کم‌کم و متناسب با اقدامات و یافته‌های خود به سوی پژوهش‌های پیچیده بروند.

هم‌چنین برای دانش‌آموزان دبستانی، باید کاری کرد که ابزارهای مناسبی در اختیارشان باشد که تا حد امکان کار با آن‌ها ساده باشد.

نشر دبستانک در حال تدوین یک مجموعه‌ی بزرگ ۱۲۵ جلدی است که امیدواریم بزودی منتشر شود. در آن مجموعه که پس از انتشار، یکی دو سری از آن برای هر مدرسه و مرکز آموزشی دیگری از ضروریات آموزش خواهد بود، هم روش‌های تحقیق و هم ابزار مناسب دانش‌‌آموزان دبستانی در دسترس شما خواهد بود.

اما در این مرحله، شما می‌توانید با روش‌های بسیار ساده و با ساده‌ترین ابزارها کار را شروع کنید. پیشنهاد ما برای شروع و تمرین تحقیق و پژوهش برای هر دانش‌آموز خانه‌ی اوست.

بهتر است این تحقیق‌ها به صورت گروهی و در دسته‌های مثلا پنج نفره انجام شود. نخستین مرحله‌ی کار تعیین موضوع پژوهش است و به عنوان اولین ابزار پژوهش می‌توان از مشاهده نام برد.

مشاهده فقط برای دیدن به کار نمی‌رود.

فعل عملکرد سایر حواس نیز هست.

هر گروه می‌تواند در حضور معلم خود، درباره‌ی موضوع تحقیق بحث کند. موضوعی که معلم در اختیار آنان گذاشته است.

در ابتدای کار، معلمان می‌توانند از موضوع‌های زیر یا مانند آن‌ها برای تحقیق استفاده کنند.

– چرا والدین از خوب درس‌خواندن فرزندان خود خوش‌حال می‌شوند؟

– مادرها بیشتر به درس‌ خواندن کودکشان کمک می‌کنند یا پدرها؟

– چه نقاطی از خانه برای درس خواندن بهتر است؟

بدیهی است هر معلم با توجه به شناختی که از محیط کار خود و وضعیت خانوادگی و فرهنگی دانش‌آموزان خود دارد، می‌تواند موضوعات مناسب را انتخاب کند. پس از دو سه بار تحقیق، خود دانش‌آموزان می‌توانند موضوع‌های مورد علاقه‌شان را پیشنهاد و در صورت توافق سایر اعضای گروه و تایید معلم دنبال پژوهش آن بروند.

ساده بودن موضوع‌ها و قابل فهم بودن آن‌ها شرط اصلی است.

در مرحله‌ی بعد تصمیم می‌گیرند که از چه ابزارهایی باید استفاده کنند.

یاد می‌گیرند اطلاعات به دست آمده را چگونه ثبت و در پایان دسته‌بندی کنند.

آن‌ها به تدریج می‌آموزند که مرحله‌ی تحصیل و نتیجه‌گیری از اطلاعات ثبت شده مهم‌ترین مرحله‌ی هر پژوهشی است یا لااقل می‌توان گفت که بسیار مهم است.

در ابتدای کار که دامنه‌ی تحقیق به اولین خانه‌ی دانش‌آموزان محدود می‌شود، پرسش از اعضای خانواده اصلی‌ترین راه کسب اطلاعات و مهم‌ترین ابزار است.

در مرحله‌های بعد که دامنه‌ی تحقیق به شهر یا روستا مربوط می‌شود پرسش از هم‌ولایتی‌ها و هم‌شهری‌ها و بستگان و دوستان نیز اضافه می‌شود. به همین ترتیب دامنه و تنوع موضوع‌های تحقیق نیز افزوده می‌شود.

باید توجه داشت که پرسش از دیگران تنها ابزار تحقیق نیست. رفتن و دیدن و شمردن و اندازه گرفتن و بوییدن و لمس کردن و …

نیز مطالعه و جست‌وجوی رایانه‌ای ابزارهایی هستند که به تدریج به آن‌ها خواهند رسید.

یکی دیگر از نکات مهم، پیشنهاد یک موضوع برای همه‌ی افراد یک کلاس است که اما در گروه‌های پنج تایی انجام می‌شود و پس از مرحله‌ی نتیجه‌گیری در هر گروه، نتایج کل کلاس نیز با هم مقایسه می‌شود تا به نتیجه‌های دقیق‌تری برسیم.

در این باره در مرحله‌ی بعد (گفت‌وگو با معلمان در طی اجرای طرح) نکات دیگری نیز بحث خواهد شد.

شما بنویسید:

پاسخ این سوال را برای سرپرست گروه ارسال کنید و جزوه‌ی بعدی را دریافت کنید.

– آیا می‌توانید سه موضوع تحقیق برای گروه‌های تحقیق کلاسی  پیشنهاد کنید؟ (یکی از آن‌ها در مورد «آب» باشد).

توسعه ی توانمندی معلمان

تجربه‌ی یک سرپرست از طرح توسعه‌ی توانمندی معلمان

♦️ ابتدا تغییرات، کم کم بود و ناگهان: پیشرفت در کیفیت پاسخ‌ها

هنگامی که دوره‌ی آموزش مجازی برای «توسعه‌ی توانمندی معلمان» را در سیستان و بلوچستان آغاز کردیم؛ با واکنش‌های متفاوتی از سوی معلمان روبرو شدیم.

برخی از دوستان وقتی چند جزوه‌ی اول را خواندند و پاسخ دادند، از ما پرسیدند که چند جزوه‌‌ی دیگر باید بخوانیم؟
به آن‌ها یادآور شدیم (پیش از نهایی شدن ثبت‌نام در دوره، شرایط را به صورت کتبی تایید کرده بودید) قرار است چهل جزوه‌ی کوتاه مطالعه کنید و به سوالات پایانی آن‌ها پاسخ دهید.
اکنون که بیش از یک ماه از آغاز دوره می‌گذرد، تعدادی از معلم‌های گروه من به سوال سی‌ام نیز پاسخ داده‌اند.

طبعا همه‌ی معلم‌ها نتوانستند این مسیر را ادامه دهند و عده‌ای به دلایل مختلف مانند مشغله، بیماری یا مشکلات دیگر انصراف دادند یا به دلیل همراهی نکردن و جا ماندن از مهلتی که برای پاسخ‌ها در نظر گرفته شده بود از دوره حذف شدند. البته که به این عزیزان اطمینان دادیم که اگر بخواهند مجددا در دوره شرکت کنند این امکان را برایشان مهیا خواهیم کرد. اما هدف من از نوشتن این مطلب گفتن نکته‌‌ای‌ست که در عنوان نوشته‌ به آن اشاره کردم.

تغییراتی که ابتدا به صورت جزئی بود و پیشرفتی را نشان نمی‌داد، با تداوم خود و افزایش آرام در تعداد سوال‌ها و پاسخ‌هایی که هر معلم می‌دهد، در یک مرحله‌ای (در مورد هر معلم متفاوت است) ناگهان می‌بینیم که پاسخ‌ها به طرز شگفت‌انگیزی بالا می‌رود.

معلمانی که صبوری کردند و در هر یکی دو روز جزوه‌ای جدید را مطالعه کردند و به سوال آن پاسخ دادند، یعنی آن‌ها که تاب‌آوری خوبی داشتند، همان تاب‌آوری به آن‌ها کمک کرد تا با گذر از شیب‌های تند، به مسیر ادامه دهند و دوره‌ی آموزشی خود را تکمیل کنند.

حتما اگر دوره‌ی پیشرفته‌تری در انتظار این معلمان باشد (که انشاالله خواهد بود) وجود این ویژگی در آنان موجب حرکت آن‌ها به آموزش‌های جدیدتر هم خواهد شد. همین شیوه‌ی رفتار و روحیه‌ی یادگیری است که سبب می‌شود پس از مدتی شاهد پیشرفت سریع در کیفیت کار خود باشند. یعنی صبوری کنند، ناامید و خسته نشوند و بپذیرند که حدود دو ماه مطالعه‌ی تخصصی و مداوم و چالش ذهنی با سوالات جزوه‌ها موجب تغییراتی شگفت‌انگیز در رفتار حرفه‌ای آنان خواهد شد.

به عنوان یکی از سرپرست‌های معلمان، روحیه‌‌ی آنان را تحسین می‌کنم و از همراهی و مصاحبت با ایشان لذت می‌برم.
تا همین‌جای این دوره از مداومت و پیگیری آنان بسیار آموختم و انرژی و امید زیادی دریافت کردم.

پریا فرهادی

توسعه توانمندی معلمان

چند اصل مهم آموزشی

پرهیز از پلشتی‌ها

در کتاب‌های دبستانک تا حد امکان از واگویی و نمایش پدیده‌های منفی اجتناب می‌کنیم. لزومی نمی‌بینیم که کودکان با مفاهیم یا حتی واژه‌های دزد، جنایت و هر مسئله‌ی دیگری روبه‌رو شوند که بار منفی دارد. این نظریه را که کودکان باید از زمان کودکی در مقابل این مسائل واکسینه شوند درست نمی‌دانیم. مگر عرصه‌ی فرهنگ، محل واکسیناسیون است؟

این توصیه‌ای‌ست که به همه‌ی همکاران عرصه‌ی آموزش داریم.

نمایش پلشتی‌ها، قبحشان را می‌ریزد و آن‌ها را تکثیر می‌کند. هرچه هم انشاهای اخلاقی همراه آنان باشد، باز هم به نوعی آموزش دادن پلیدی است.

نویسنده‌ای که به خیال خود برای جذابیت عنوان کتاب یا در متن داستان، از عبارات و مسائل منفی استفاده کند تا مثلا در آخر بگوید این کارها شیطانی است، در نازل‌ترین سطح دریافت و شناخت از روحیات کودکان قرار دارد. او در واقع دارد برای شیطان و شیوه‌هایش تبلیغ می‌کند. آن‌گاه اگر، چنین کتابی برنده‌ی جایزه‌ای مهم شود، نشانه‌ای برای تشخیص بیماری در نظام آموزشی است.

دبستانکی‌ها   و همه‌ی آن‌ها که دلشان برای فردای بهتر سرزمینشان می‌تپد، همه‌ی آن‌ها که از دیدن و شنیدن اخبار و مسائل ناگوار دلشان به درد می‌آیدو آرزوی گسترده شدن  پاکی‌ها و پاک‌سرشتی‌ها رادارند، باید بسیار تلاش کنند و کارهای مثبت بیشتری انجام دهند تا آثار منفی و مخرب  انعکاس نا به حق  پلشتی‌ها در ادبیات کودکان را بشوید و ببرد.

تکیه بر مثبت‌ها

اعتقاد راسخ داریم که به‌جای فکر و بررسی جنبه‌های منفی باید روی نقاط مثبت تأکید شود.

مثلا در آموزش‌های سه تا شش‌ساله‌ها  همراه با کتاب‌ها از والدین و مربیان می‌خواهیم که هنگام یادگیری، ظاهرا نقاط منفی و ضعف او را نبینند، ظاهرا متوجه نشوند که کدام پاسخ‌ها را غلط داده است. فقط روی توانایی‌های او تأکید شود و نقاط ضعف کودک را در زمان‌های دیگری که همراه با زمان درس خواندن نباشد (و کودک با مشاهده‌ی کتاب، ضعف‌هایش در ذهنش تداعی نشود) با تمهیدات مختلف برطرف کنند.

در سال‌های بالاتر و در دبستان و حتی دبیرستان چنین توصیه‌ای برای معلمان و والدین داریم.

وضعیت فرضی یک دانش‌آموز دبستانی را بررسی کنیم:

این دانش‌آموز در درس‌های علوم و اجتماعی  وضعیت خوبی دارد. در فارسی متوسط است. در ریاضی قدری ضعیف است. به نظر شما به کدام درس یا درس‌ها باید اهمیت بیشتری داد؟

نظریه‌ی مرسوم می‌گوید: علوم و اجتماعی‌اش که خوب است. باید ابتدا به ریاضی او توجه کرد، سپس به فارسی.

در حالی که قضیه باید کاملا برعکس باشد.

اگر ما در تعامل با او  بیشترین توجه خود را روی علوم و اجتماعی او بگذاریم، نتایج به مراتب بهتری می گیریم.

وقتی او توجه ما را نسبت به نقاط قوت ببیند، اتکای به نفس بیشتری پیدا می‌کند و همان روشی را که برای علوم و اجتماعی داشته روی فارسی و ریاضی می گذارد تا آن ها را هم قابل توجه کند.

هر کس، چه کودک و چه بزرگسال، خود بیش از هر شخص دیگری به نقاط ضعف خود اشراف دارد. خودش بهتر می‌داند که این یا آن پاسخش چه وضعیتی دارد. تاکید بر نقاط ضعف (هر چند به ظاهر برای رفع آن‌هاست)، وجود ضعف‌ها را طبیعی جلوه می‌دهد. در واقع با تأکید بر نقاط مثبت است که کودک راه و روش غلبه بر نقاط ضعف را می‌یابد

این جمله و حکم که «شکست پل پیروزی است» از افسانه‌های رایج و اشتباه قدیمی است. در تفکر علمی امروز، از پیروزی بهتر می‌توان آموخت. از پیروزی‌های کوچک به پیروزی‌های دیگر و بزرگ‌تر.

پرهیز از مقایسه و رقابت

موفقیت اولیای مدرسه و خانه زمانی بیشتر می‌شود که دانش‌آموز از یادگیری و درس خواندن لذت ببرد. هیچ موفقیت دیگری را برای کودکان بهتر از این نمی‌دانیم.

در حق کودکانمان ظلم کرده‌ایم اگر آن‌ها را به رقابت با دیگر کودکان واداریم یا حتی کلاه شرعی بگذاریم و از آن به عنوان «رقابت با خود» یاد کنیم.  کودک را نباید درگیر و حساس به هیچ رقابتی کرد؛

نه با دیگران نه با خودش.

حتی بزرگسالان را نیز نباید با هم مقایسه کرد (مگر در موارد بسیار خاص) وای به مقایسه‌ی کودکان با یک‌دیگر!

مقایسه‌ی دو دانش‌آموز با یک‌دیگر، یعنی مقایسه‌ی روحیات درونی آن دو. آیا چنین چیزی امکان دارد؟

اگر مقایسه‌ی ارزشی میان خطوط انگشتان دانش‌آموزان امکان دارد، آن یکی نیز ممکن است.

شاید تنها مقایسه‌ای که بین کودکان جایز باشد در میزان لذت بردن از یادگیری دانش‌ها و مهارت‌هاست. کودکی خوشبخت‌تر است که با همه‌ی جانش از یادگیری و آموختن و پرسشگری و فکر کردن لذت می‌برد.

تازه همین مقایسه نیز پر از اشکال است زیرا هر کس برای خودش ظرف و خط‌کش مجزایی برای احساس لذت یا برای تعیین میزان خوشبختی دارد که با دیگران متفاوت است.

به همین نکته اکتفا کنیم که دانش‌آموز ما امروز از یادگیری و فردا از کارش لذت ببرد. هر طور که خود دوست دارد.

می‌توانیم جایگاهی والا بیابیم اگر در خلق چنین انسان‌هایی سهم داشته باشیم.

افسانه‌ا‌ی باطل: «فقط یک پاسخ صحیح»

روزگاری بود که یافتن پاسخ، هدف از کسب معلومات بود و پیدا کردن پاسخ صحیح برای سوال، تنها ارزش مثبت برای دانش در آن مورد بود.

روزگاری بود که هر سوال، تنها و تنها یک پاسخ صحیح داشت و جویندگان دانش دربه‌در به هر جا سر می‌زدند که آن را بیابند.

با آمدن آزمون‌های چندگزینه‌ای، وضع باز هم بدتر شد. قبل از آن لااقل راه‌حل قسمت بزرگ‌تری از نمره را سهم می‌برد و سهم جواب آخر، بخش کوچکی از نمره بود. در آزمون‌های چندگزینه‌ای اما همان دو ریال ارزشی نیز که سروکله زدن با سوال ایجاد می‌کرد، در غوغای «فقط یک پاسخ صحیح» از بین رفت.

دانش و آموزش در جهان به پیش رفته‌اند و مرزهای نوینی گشوده شده است. حالا دیگر این خود سوال است که اهمیتی بسیار بیشتر از پاسخ دارد. حتی سوال هم نیست که اهمیت دارد، «سوال کردن» است که ارزش دارد. این پرسشگری هم از جانب جوینده‌ی دانش است نه معلم و استاد.

حالا دیگر پرسش‌ها پاسخ صحیح واحدی ندارند. این پرسش ممکن است دو یا سه جواب درست داشته باشد. آن پرسش ده پاسخ صحیح و برخی پرسش‌ها بی‌نهایت یا انبوهی از پاسخ‌های صحیح داشته باشند.

تقویت روحیه‌ی پرسشگری

در آموزش نوین، کتاب آموزشی خوب کتابی نیست که پاسخ‌های درست و کامل به پرسش‌های مخاطبان بدهد.

حتی کتابی نیز که خوانندگان را قدری راهنمایی می‌کند تا پاسخ پرسش‌هایشان را خود بیابند، کتاب آموزشی خوبی نیست.

کتاب آموزشی خوب، کتابی است که بر پرسش‌های خواننده بیفزاید. او را در غور و بررسی جهان و پدیده‌هایش غوطه‌ور کند.

کتاب آموزشی خوب این کار را با پرسش از خواننده انجام نمی‌دهد، بلکه فقط بستر و فضایی برای تولد و تولید پرسش ایجاد می‌کند.

خوانندگان کتاب آموزشی خوب، خودشان می‌پرسند و خودشان به جست‌وجوی پاسخ می‌روند و در این جست‌وجو، پرسش‌های دیگری می‌یابند. کتاب آموزشی خوب یعنی تقویت روحیه‌ی پرسشگری.

برآنیم که کتاب‌های دبستانک خوب باشند و هر بار خوب‌تر شوند.

پرسشگریِ  جان‌های شیفته

با هر پرسش از سوی کودک، او خود را در برابر همه‌ی جهان قرار می‌دهد.

خطاب پرسش او فقط به شخص روبه‌رویش نیست. همه‌ی اجزای جهان هستی موظفند که به پرسش او واکنش نشان دهند و کودک این مهارت را می‌آموزد که آن واکنش‌ها را ببیند و تشخیص دهد. او توانایی تمییز را در طی زمان به دست می‌آورد. در مدت زمانی که اندازه‌ی آن مشخص نیست.

برخی واکنش‌ها را در کسری از زمان می‌بیند و برای برخی باید روزها، ماه‌ها یا سال‌ها منتظر بماند. چنین حالت انتظاری، بهترین بستر برای تولد پرسش‌های جدید است.

کودک در این مسیر و در این انتظار تنها نیست.

سایر کودکان و بزرگ‌سالان را هم می‌تواند در کنار خود داشته باشد.

وقتی کودکی از من چیزی را می‌پرسد، جواب را از من نمی‌خواهد، فقط مرا در این انتظار شریک کرده است تا شاید بتوانم با واکنش‌های خود زمان انتظار را کاهش دهم تا او زودتر واکنش‌های جهان پیرامون را به پرسش خود را ببیند.

یک مثال آشنا

وقتی او از من می‌پرسد «خورشید شب‌ها کجا می‌رود؟» من می‌توانم با یک پاسخ (به ظاهر) علمی که می‌دانم درست است به خیال خود ذهن کودک را روشن کنم. یعنی در واقع آتش انتظار او را خاموش و چشمه‌ی خلاقیتش را خشک کنم.

اما هم‌چنین می‌توانم خود را، نه در برابر، که در کنار او قرار دهم و به اتفاق او خورشید را تعقیب کنیم تا ببینیم دارد به کجا می‌رود.

در این مسیر ممکن است چیزهایی یاد من بیفتد. فلان کتاب که خوانده‌ام، بهمان کلاس که رفته‌ام یا مانند آن‌ها. اما راه حل بهتر برای دانستن پاسخ این پرسش، صبری شیرین است در تعقیب خورشید برای روزهای متوالی.

اگر خیلی زود کتابی را برایش باز کنم تا او زودتر به نشانی شبانگاهی خورشید دست یابد، کمی بهتر از آن توضیح خشک علمی است که در بالا اشاره شد.

اگر کودک بعد از اشاره‌ی من یا مدتی بعد از آن سراغ کتاب را گرفت تا پاسخ را نشانش دهم، باز هم حالت بهتری از حالت قبلی است.

اما حالت چهارم (باز هم بهتر) آن است که او خود کتاب را در دست گیرد و سعی کند پاسخ را از روی تصاویر کتاب بفهمد. حالت پنجم که سعی کند، پاسخ‌های احتمالی متعددی را حدس بزند، باز هم بهتر است. حالت ششم از این هم بهتر است. من و کودک به این نتیجه برسیم که مدلی کوچک از جهان بزرگ بسازیم و از روی خورشید مدلی‌مان، حدس بزنیم شب‌ها خورشید به کجا می‌رود.

باز هم راه‌های بهتری وجود دارد

این‌که او دریابد یا بخواهد بفهمد خورشید صبح‌ها از کجا می‌آید؟

این‌گونه شاید پاسخ و نشانی خورشید را مطمئن‌تر بفهمیم.

برای این کار لازم است که او احساس ضرورت کند که صبح زود، قبل از طلوع خورشید بیدار شود و طلوع خورشید را ببیند.

بعد از یکی دو روز بفهمیم باید قبل از سپیده و زودتر از آن، بیدار شد. چون فهمیده‌ایم سپیده‌ صبحگاهی نیز پیش‌درآمد نور خورشید است و وقتی خورشید را می‌بینیم که مدتی پیش از خانه شبانگاهی‌اش بیرون آمده است. یعنی فقط محله یا شهر او را می‌توان حدس زد و نمی‌شود کاملا دقیق نشانی خانه‌اش را به دست آورد.

وقتی صبح قبل از سحر بیدار شدیم. تا منتظر باشیم که سپیده بزند، شاید وقت خوبی باشد که آن کتاب‌ها را دوباره نگاه کنیم، با مدل کوچک جهان که ساخته‌ایم کمی کار کنیم. هم حوصله‌مان سر نمی‌رود و هم به پاسخ نزدیک می‌شویم.

یک بار هم که غروب به تماشای رفتن خورشید بنشینیم، متوجه می‌شویم که نور سحرگاهی و نور غروب، شباهت‌هایی با هم دارند.

می‌فهمیم که راه را درست آمده‌ایم.  این‌جا آن طرف خانه‌اش است.

بالاخره کودک می‌تواند جواب خودش را بیابد. در حالی که ممکن است حالا پرسش‌های تازه‌ای پیدا کرده باشد. اگر خورشید یک روز دلش بخواهد آن طرف بماند و نیاید این طرف چه می‌شود؟

یا این‌که اصلا چرا می‌آید این طرف؟ یا چگونه حرکت می‌کند. پا که ندارد و چیزهای دیگر.

خب، این پرسش پیش می‌آید که آیا دریافت پاسخ یک پرسش توسط کودک، به این همه زمان و از دست رفتن کار و زندگی می‌ارزد؟

یکی از پاسخ‌ها این است: اصلا کار و زندگی ما همین است.

شما بنویسید:

پاسخ این سوال را برای سرپرست گروه ارسال کنید و جزوه‌ی بعدی را دریافت کنید.

وقتی در مواجهه با بررسی وضعیت درسی یک دانش‌آموز فقط روی نکات مثبت و نقاط قوت او تکیه کنیم، این روش چگونه به بهبود نکته‌های منفی و نقاط ضعف در دانش‌آموز منجر می‌شود

توسعه توانمندی معلمان

تاب‌آوری، خوش‌بینی، اتکا به نفس و امیدواری – چهار ویژگی اصلی انسان‌های آینده

چشم‌اندازی که نشر دبستانک از آینده و فردای جامعه‌ی ایران در نظر دارد و رسیدن به آن را پیگیری می‌کند، این است که کودکان امروز در آن زمان، انسان‌هایی باشند تاب‌آور، خوش‌بین، متکی به نفس و امیدوار.

حضور این چهار ویژگی بنیادی در ذات و جان انسان‌های جامعه‌ی فردا چه مفهومی دارد؟ چه نتایجی دارد؟

و مهم‌تر از همه: چگونه می‌توان به چنین چشم‌اندازی رسید؟

در تدوین و طراحی کتاب‌های دبستانک توجه به ایجاد چنین ویژگی‌هایی در کودکان و پرورش چنین روحیاتی در افراد جامعه‌ی فردا مورد توجه بوده و تاکید مدام بوده است.

این ویژگی‌ها و چگونگی رسیدن به آن‌ها و نتایج‌شان را یکی یکی مرور کنیم. چنین روحیاتی، چیزهایی نیست که یک روزه و یک ساله به آن‌ها برسیم.

تلاش مداوم و صبر بسیار و دل امیدوار می‌خواهد و دلی عاشق.

در درجه‌ی نخست نیز برای پرورش چنین توانمندی‌هایی در کودکان باید این توانمندی‌ها را ابتدا در خودمان پرورش دهیم.

تاب‌آوری

نخستین معنایی که این عبارت در ذهن می‌آورد، مقاومت در برابر سختی‌ها و مشکلات است. چه در کارها و چه در سایر وجوه زندگی.

چنین معنایی درست است اما فقط بخشی از معنای کامل عبارت را در برمی‌گیرد. اما در واقع، شاید تاب‌آوری در برابر موفقیت‌ها و پیشرفت‌ها و خوشی‌ها، اهمیت بیشتری داشته باشد.

به طور کلی تاب‌آوری یعنی ایستادن پای همه چیزهایی که ما را به اهدافمان نزدیک‌تر می‌کند. یعنی خسته نشدن از ناکامی‌های مقطعی، یعنی مغرور نشدن از کامیابی‌های لحظه‌ای و حفظ تداوم حرکت و راهی که در پیش داریم. تاب‌آوری یعنی لذت بردن از طی مسیر و تلاش برای تداوم آن.

معلمان برای غوطه‌ور کردن دانش‌آموزان در دریای دانش کار آسانی در پیش ندارند. آنان و دانش‌آموزانشان هر روز با مسائل تازه‌ای روبه‌رو می‌شوند که حل هر یک از آن‌ها دشواری‌های خود را دارد و با موانع متعددی روبه‌روست.

تاب‌آوری یعنی احساس شادی از دست و پنجه نرم کردن با هر مانع پیش‌رو و گذر کردن از آن یا دوباره تلاش کردن و باز هم بیشتر.

بزرگ‌ترین منبع تولید تاب‌آوری در معلمان، درخشش برقِ شور و اشتیاقی است که در چشمان دانش‌آموزان می‌بینیم و حتی وقتی چنین درخششی به اندازه‌ای نیست که باید، در فروزان کردن آن می‌کوشیم.

یاد دادن یک مبحث درسی به کودکانی که در مباحث مرتبط با آن، در سال‌های قبل مشکل داشته‌اند، به کودکانی که در درک زبان فارسی کتاب، ضعف دارند، به کودکانی که از صبح تا آن زمان، چیزی نخورده‌اند و دلشان مالش می‌رود به کودکانی که از سرما یا گرمای هوای کلاس ناراحتند، به کودکانی که نوشت‌افزار و کتاب‌های مناسب ندارند و …

بله، یاد دادن یک مبحث درسی در چنین شرایطی دشوار است.

تاب‌آوری یعنی می‌دانیم که دشواری‌ها می‌تواند یکی یکی حل شود.

تاب‌آوری یعنی ادامه‌ی کار وقتی بخشی از این مشکل‌ها حل نشده‌اند، یا هیچ کدام به طور کامل حل نشده‌اند.

تاب‌آوری یعنی ادامه‌ی تدریس در هر شرایطی، با روش‌هایی که به گونه‌ای که کودکان به شوق بیایند. این کار در هر شرایطی هر چه دشوار، ممکن است.

* تاب‌آوری یعنی این‌که می‌دانیم که هیچ صفری ناگهان صد نمی‌شود.

* تاب‌آوری یعنی دوام وقتی برای در نزدیکی‌های صفر هستیم و یعنی احساس پرش و گذر وقتی که نزدیک صد هستیم یا به آن رسیده‌ایم.

* تاب‌آوری یعنی این‌که در مسیر صفر تا صد هر چیز، هر نقطه‌ای از آن را با همان شوق ببینیم که صد را می‌بینیم.

* تاب‌آوری یعنی حس رسیدن به هدف در هر قدم که برمی‌داریم. نه فقط وقتی به هدف رسیده‌ایم.

* تاب‌آوری یعنی وقتی به یک هدف رسیده‌ایم، هدف‌های بعدی را ببینیم و از پای ننشینیم و بدانیم که به هدف‌های بعدی نیز خواهیم رسید.

* تاب‌آوری یعنی خوش‌بینی.

خوش‌بینی

یکی از برداشت‌های غلط رایج، خوش‌بینی را در چنین عبارتی جای می‌دهد: به جای خوش‌بینی یا بدبینی بهتر است واقع‌بین باشیم.

گویندگان و نویسندگان چنین عبارتی، مرتکب دو اشتباه هم‌زمان می‌شوند: اول این‌که خوش‌بینی را معادل ساده‌بینی یا حتی ساده‌لوحی می‌بینند. به نظر آن‌ها کسی که خوش‌بین است واقعیت‌های تلخ را نمی‌بیند. به عقیده‌ی آن‌ها انسان‌های خوش‌بین زودباور هستند و باورهایشان سنگ بنای محکمی ندارد.

البته آنان از سوی دیگر بدبینی را هم رد می‌کنند و ادعا دارند که واقعیات را می‌نگرند. چه خوب باشد و چه بد. این تفکر کاملا اشتباه است و کمی بعد می‌گوییم چرا.

اشتباه دوم این عبارت این است که نگاهشان به واقعیت‌های جهان، دامنه‌ی زمانی محدودی را دربرمی‌گیرد.

یعنی اگر پس از مدتی ببینند که فلان برنامه‌ی تربیتی یا اجتماعی به نتایج دلخواه نرسیده است، آن را به عنوان شکست ارزیابی می‌کنند. واقع‌بینی آن‌ها در همین حد است.

چرا این نظرها اشتباه است؟

از زندگی انسان‌ها در روی زمین صدها هزار سال می‌گذرد. در حالی که از عمر تاریخ مدون انسانی یعنی از زمانی که خط اختراع شد، فقط شش یا هفت هزار سال می‌گذرد.

همه‌ی این مدت که به نظر ما بسیار زیاد می‌آید در برابر عمر بشر بسیار کوتاه است. به همین ترتیب از ابداع خط و اختراع چرخ (که مهم‌ترین اختراعات تاریخ انسان هستند) تا روزی که انقلاب صنعتی روی داد و راه‌آهن به وجود آمد بیش از شش هزار سال گذشت. در حالی که از اختراع راه‌آهن تا ساخت هواپیما، فقط دویست سال طول کشید و از اختراع هواپیماهای ساده تا اولین موشک‌های فضاپیما حدود صد سال.

به همین ترتیب از دورانی که بشر با دود یا کبوتر یا چاپار نامه و پیام می‌فرستاد تا زمانی که تلگراف اختراع شد هزاران سال گذشت. اما از تلگراف تا تلفن کمتر از صد سال فاصله بود تا بتوان صداهای دیگران را از دور و در گوشی‌های تلفن بشنویم و از تلفن‌های ساده‌ی اولیه تا تلفن‌های همراه هوشمند کمتر از پنجاه سال زمان نیاز بود.

در عرصه‌های علمی و صنعتی، شتاب و سرعت پیشرفت بشر مدام و مدام بیشتر شده است و در همه‌ی این مسیر صدها هزار ساله (و با قولی دویست هزار ساله) حرکت بشر به سوی پیشرفت و تعالی مدام بوده است.

از همه‌ی این‌ها برمی‌آید که واقعیت جهان همواره در جهت بهبود زندگی بشر بوده است. ممکن است تذکر دهیم که این پیشرفت در همه جا یک‌سان نبوده است. چنین پرسشی و چنین تذکری درست است اما برای آن‌که ببینیم آیا واقعا چیزهایی که سخت و بد می‌شماریم آیا عمر زیادی نیز دارند یا نه، باید دامنه‌ی نگاه خود را گسترش دهیم.

مثلا ممکن است ارزیابی کنیم که فلان دانش‌آموز ۱۲ ساله در یادگیری ریاضی موفق نیست اما وقتی زندگی او را از ۱۰ سالگی تا ۳۰ سالگی در نظر بگیریم، متوجه می‌شویم که عدم موفقیت او در ریاضی در سن ۱۲ سالگی در مجموعه‌ی ۲۰ سال عمر او چه بسا بسیار بسیار ناچیز باشد و چه بسا که حتی مثلا در هفده سالگی او حتی از پس ریاضی هم برآمده باشد، چه بسا او توانایی‌های بسیار در چیزهای دیگری نشان داده باشد که عدم موفقیت ۱۲ سالگی‌اش در ریاضی دیگر اصلا مهم نباشد.

خلاصه این‌که واقعیت و گذر زمان همیشه به نفع انسان‌هاست. البته اگر آن‌ها خودشان بخواهند و برایش تلاش کنند.

و برای آن‌که بتوانند به خوبی و با مداومت تلاش کنند باید خوش‌بین باشند.

ما وظیفه داریم خوش‌بین باشیم و با همین خوش‌بینی است که در برابر همه چیز می‌توانیم تاب‌آوری خود را نشان دهیم.

تاب‌آوری و خوش‌بینی دو روی یک سکه هستند.

اتکا به نفس

انسان‌ها به طور جمعی و در اجتماعات زندگی می‌کنند. زندگی جمعی انسان‌ها نه بر اساس غریزه و ناخودآگاه که کاملا آگاهانه و هدفمند است.

همه‌ی افراد در جوامع انسانی مکلف هستند به قوانین رسمی و عرفی در ارتباط با سایر انسان‌ها احترام بگذارند و آن‌ها را رعایت کنند.

مهم‌ترین حرکت‌های انسانی نیز حرکاتی است که جمعی می‌شود و هر چه تعداد جمع بیشتر باشد نتایج دامنه‌وارتری حاصل می‌شود.

اما همه‌ی این‌ها به معنای نفی هویت فردی نیست و حتی تاییدکننده‌ی آن است. حرکت یک جمع متحد وقتی به بهترین نتایج می‌رسد که حرکت‌های فردی در آن جمع، نه به صورت دنباله‌روانه که همراه با سلسله تصمیم‌های فردی در تک تک افراد آن جمع باشد.

ممکن است ظاهرا جمع این دو حالت ممتنع به نظر برسد اما مثال و مثال‌هایی در این زمینه می‌تواند به کوک این مطلب یاری برساند. بازی فوتبال می‌تواند مثال مناسبی در این زمینه باشد.

در مسابقات فوتبال آن‌چه در درجه‌ی اول قرار دارد، نتیجه‌ای است که یک تیم می‌گیرد نه بازی خوب یا بد تک تک بازیکنان.

در عین حال، بازی هر یک از بازیکنان در هر پستی که هستند به طور جداگانه نیز مشاهده، تحلیل و ارزیابی می‌شوند.

اما هم‌زمانی دو حرکت جمعی و فردی در فوتبال، ابعاد بسیار مهم‌تری هم دارد. بازیکنان یک تیم، هر کدام در پست خاصی بازی می‌کنند. در فوتبال امروز این پست‌ها چنین نام دارند: دروازه‌بان، دفاع وسط، دفاع راست، دفاع چپ، هافبک دفاعی، هافبک میانی، هافبک نفوذی، بال چپ، بال راست، فوروارد یا فورواردهای نوک حمله.

مجموعه‌ی این افراد طبق برنامه و تاکتیک‌ به خصوصی که مربی تیم تعیین می‌کند و به آن‌ها آموزش می‌دهد وظایف خود را انجام می‌دهند.

چند نکته در این وظایف فردی و کار تیمی قابل مشاهده است.

الف. وظایف فردی در هر پست با وظایف افراد دیگر در پست‌های دیگر متفاوت است.

ب. در عین حال این وظایف فردی و ارتباط با هم هستند و هم‌دیگر را تکمیل می‌کنند و مجموعه‌ی آن‌ها تاکتیک تیمی را می‌سازد.

پ. ممکن است (و معمولا این اتفاق می‌افتد) که برخی از بازیکنان (یا حتی فقط یک نفر از آن‌ها) وظیفه‌ی خود را بسیار بهتر از دیگران انجام می‌دهد (می‌دهند).

ت. بسیار پیش می‌آید که یک تیم بد بازی می‌کند اما یکی دو نفر در پست‌های خود بسیار می‌درخشند.

ث. و همین‌طور موارد بسیاری هست که یک تیم بسیار خوب بازی می‌کند اما در عین حال یکی دو نفر در انجام دلخواه وظایفشان ناتوانند یا اشتباهات مهمی دارند.

ج. گاهی پیش می‌آید یک نفر آن‌چنان می‌درخشد که به لطف کار او تیم پیروز می‌شود.

چ. گاهی پیش می‌آید که تیم بسیار خوب بازی می‌کند اما به دلیل اشتباهان فاحش یکی دو نفر، ناکام می‌ماند.

این فهرست را باز هم می‌توان خیلی بیشتر ادامه داد اما در این‌جا هدفمان تشریح فوتبال نیست. همین که ببینیم، اهمیت کار فردی و اهمیت کار جمعی مکمل هم هستند و در مقابل هم نیستند کافی است.

همه‌ی این توضیحات برای این بود که اهمیت کار فردی را در یک گروه نشان دهیم و بدانیم که هر یک از ما باید فردی باشیم که کار خودمان را، کار خودِ خودمان در یک گروه کوچک یا بزرگ انجام می‌دهیم. خودمان هم انجام می‌دهیم.زیرا «دنباله‌روی» از دیگران مغایر با کار گروهی است.

ممکن است در مواردی و در ابتدای یک کار ما به کار دیگران نگاه کنیم تا فوت و فن آن را یاد بگیریم (نگاه به دست خاله کن، مثل خاله غربیله کن) اما این فقط در موارد معدودی است و آن هم فقط در ابتدای کار و هر کس در ادامه باید به این باور برسد که دیگر خودش می‌تواند وظیفه‌ی خود را انجام دهد. به این باور می‌گوییم اعتماد به نفس یا اتکا به نفس و یکی از مهم‌ترین آموزش‌های ما به دانش‌آموزان می‌تواند و باید این باشد که آنان را متکی به نفس بار آوریم.

بدون اتکا به نفس، کار خوب فردی شکل نمی‌گیرد و در نتیجه به کار گروه نیز لطمه وارد می‌شود.

یعنی در صورت دنباله‌روی از دیگران، هم به خودمان ضربه می‌زنیم و هم به آن‌هایی که دنبالشان راه افتاده‌ایم.

یک برنامه‌ی کوهنوردی را در نظر بگیریم.

افراد گروه در یک خط و دنبال هم رو به بالا می‌روند (و بعد پایین می‌آیند) اما این دنبال هم رفتن به معنای دنباله‌روی نیست زیرا وقتی مثلا هفده نفر دنبال یک نفر دارند از کوه بالا می‌روند، هر هجده نفر در نقاط خاص مسیر، بدون آن که خودشان به عمد چنین باشند، اما آماده و حاضر به یراق هستند تا اگر کسی که دارد جلو می‌رود، احیانا از راه اشتباه خواست برود، به او تذکر دهند و نفر جلویی برای این‌که راه و مسیر جدیدی را طی کند باید قبلا سایرین را توجیه کرده باشد یا در همان لحظه چنین کند مثلا این‌که چون باران آمده و این طرف مسیر شیب‌دار سنگی‌ست، بهتر است از آن طرف برویم. اتفاقا همین تذکر می‌تواند توسط دیگران نیز در هر لحظه داده شود.

به این می‌گویند هم‌خوانی کامل بین متابعت از کار تیمی و گروهی، در عین استقلال فردی و دارا بودن هویت خاص.

برای این‌که هر فرد بتواند چنین تعاملی با دیگران داشته باشد در درجه‌ی اول باید بتواند متکی به نفس خود باشد و برای این کار البته شرایطی لازم است که در بخش‌های دیگر بحث شده است.

امیدواری

در آن داستان معروف چهار شمع (صلح، ایمان، عشق و امید)، وقتی به دلایل مختلف آن سه شمع خاموش می‌شوند، امید آخرین شمع روشن است که می‌تواند سه شمع دیگر را نیز مجددا روشن کند.

امید از کجا می‌آید؟

چه چیزهایی امید را تقویت می‌کند؟

در داستان آن چهار شمع به این پرسش‌ها پاسخ داده نمی‌شود. به نظر نمی‌رسد که منشا امید در آن داستان ربط مستقیمی به صلح یا ایمان یا عشق داشته باشد.

اما در داستان ما در برنامه‌‌های آموزشی دبستانک و در جریان تکمیل و انتشار تدریجی کتاب‌های پازل دبستانک، که باز هم امید چهارمین شمع شود، این بار ما می‌توانیم بگوییم امید از کجا می‌آید.

امید از تاب‌آوری می‌آید و خودش نیز می‌تواند تاب‌آوری را افزایش دهد.

امید است که هنگام احساس شادی از دست و پنجه نرم کردن با هر مانع روبه‌رو و برای تلاش هر چه بیشتر، تاب‌آوری را افزایش می‌دهد.

امید است که خاطره‌های شیرین موفقیت‌های پیشین را زنده می‌کند و برق چشمان مخاطبانمان را بر تاریکی‌های مسیر می‌اندازد و تاب‌آوری را در جان ما بالا می‌برد.

امید است که وقتی به یک هدف می‌رسیم، بر شانه‌ی تاب‌آوری، می‌نشیند و یادآوری می‌کند که به هدف‌های بعدی نیز خواهیم رسید.

امید از خوش‌بینی می‌آید و خود را افزایش می‌دهد.

امید است که با یادآوری تاریخچه‌ی موفقیت‌های مداوم خوش‌بینی ما را افزون می‌کند و خودش نیز بیشتر می‌شود.

امید است که خوش‌بینی را در شرح وظایف همیشگی انسان‌ها می‌نویسد. وظیفه داریم خوش‌بین باشیم که به خوب شدن نتیجه‌ی هر کار امید داریم.

امید از اتکای به نفس می‌آید و توانایی تشکیل هویت قدرتمند فردی را دارد و خود در هماهنگی با افزایش تاب‌آوری و خوش‌بینی و اتکای به نفس، بیشتر و بیشتر می‌شود.

امیدواری موسیقی دل‌نوازی است که راه رفتن در هر مسیری را هر چه دشوارتر، دل‌چسب‌ و دل‌پذیر می‌کند.

*

به چشم‌انداز ابتدای رساله برمی‌گردیم و با نهایت امیدواری تکرار می‌کنیم که کودکان امروز، فردایی را خواهند ساخت که در آن، همه‌شان (همه‌ی کودکان امروز) انسان‌هایی تاب‌آور، خوش‌بین، متکی به نفس و امیدوار هستند.

شما بنویسید:

پاسخ این سوال را برای سرپرست گروه ارسال کنید و جزوه‌ی بعدی را دریافت کنید.

تاب‌آوری در شرایطی که موانع بسیار در مقابل ما قرار دارد دشوارتر است یا وقتی به موفقیت‌های خوبی رسیده‌ایم و در خطر مغرور شدن قرار داریم؟ دلیل  پاسخ خود را توضیح دهید.

توسعه توانمندی معلمان

استعداد، هوش و باقی قضایا

برخی مادرها و پدرها، حتی پیش از تولد فرزندشان، خواب هوش و استعداد بی‌نظیر او را می‌بینند. از آن زمان هم شروع می‌کنند رویاهای خود را منظم کنند و با دیگران به اشتراک بگذارند.

سه چهار سال یا ده سال بعد، وقتی می‌بینند که کودکشان از آن‌چه تصور می‌کردند پایین‌تر است، گناه را متوجه خود می‌بینند که به اندازه‌ی کافی برای پرورش استعدادهای او تلاش نکرده‌اند.

استعدادهای او؟

در واقع این نوع از والدین به چیزی که توجه ندارند، استعدادهای واقعی‌ست که کودکشان دارد. منظورشان از استعدادهای او، استعدادهایی‌ست که آن‌ها تشخیص می‌دهند تا بتوانند با نمایششان نزد فامیل و دوستان و در و همسایه سربلند شوند.

این وضعیت کودکان بینوایی است که در تعدادی از خانواده‌ها (عمدتا در بخش‌های معینی از شهرهای بزرگ) به ناگزیر و بدون آن‌که بخواهند تن به پرورش گلادیاتورگونه‌ای می‌دهند که قرار است آنان را سرآمد کودکان دیگر کند.

این پدیده‌ی نامبارک و شوم به ویژه در دو سه دهه‌ی اخیر در تهران و تعدادی از شهرهای بزرگ رشد قارچ‌گونه‌ای داشته است. متاسفانه آموزش و پرورش با تاسیس مدارس تیزهوشان و برگزاری آزمون‌های تیزهوشان نیز چنین تب و بیماری واگیرداری را قانونمند کرده و راه را برای چپاول و غارت صاحبان مراکز کشتار جمعی کودکان در موسسات ویژه باز کرده و هر سال کودکی و نشاط و سلامت مغزی ده‌ها هزار کودک در این قربانگاه‌ها سلاخی می‌شود.

این ماجرا علاوه بر تبعاتی که در شهرهای بزرگ دارد، نوعی افسردگی و احساس عقب‌ماندگی در مناطق و استان‌های کم‌برخوردار ایجاد می‌کند که زیانش کمتر از خود اصل ماجرا نیست.

در سال بعد و در دبیرستان نیز همین ماجرا برای قربانیانی پیش می‌آید که قرار است در المپیادهای علمی شرکت کنند. دو سه سال کار و مطالعه‌ی وحشتناک که بالاخره به یک بعدی شدن آن‌ها منجر می‌شود.

در برابر چنین هجوم بی‌امانی از سوی تعدادی والدین و صاحبان مراکز پولساز و روش‌های غیرانسانی‌شان چه باید کرد؟ پاسخ یک کلمه است مقابله.

چگونه می‌توان با چنین پدیده‌ی شومی مقابله کرد؟ به سختی!

زیرا یکی از اصلی‌ترین سرچشمه‌های این جریان درون خود خانواده‌هاست. اما مقابله با این پدیده‌ی نامبارک، عملی است و ضروری است. به خاطر ایران. به خاطر همه‌ی کودکان ایران.

ابتدا بیایید مقوله‌های استعداد، هوش، تیزهوشی، نبوغ و نخبه را بررسی کنیم تا ببینیم که دانش‌آموزانی که با آنان سر و کار داریم را در ارتباط با این مقوله‌ها چگونه می‌توان ارزیابی کرد.

استعداد 

استعداد در خلاصه‌ترین تعریف، توانایی انجام شایسته‌ی یک کار است. هر کاری. استعداد توانایی ایجاد تغییر در یک موضوع از حالت فعلی به حالتی دیگر است. استعداد چیز عجیب و غریبی نیست که بعضی‌ها داشته باشند و برخی فاقد آن قلمداد شوند.

به جرئت و با اطمینان می‌توان گفت که هیچ کودک بی‌استعدادی تاکنون در کل تاریخ و در همه‌ی جهان به دنیا نیامده است.

همه‌ی کودکان با استعداد هستند. حتی نه در یک زمینه که در حیطه‌های مختلف.

مهم این است که بتوانیم استعداد هر کودک را بشناسیم.

مهم این است که بدانیم هیچ دو کودکی دارای استعدادهای یکسان نیستند.

مهم این است که بدانیم نه تنها کودکان که اصولا انسان‌ها را نباید با هم مقایسه کرد.

در طبیعت، شانزده میلیون رنگ مختلف شناخته شده است که همه از ترکیب سه رنگ اصلی به وجود می‌آیند.

همان‌طور که نمی‌توان گفت این رنگ از آن یکی رنگ بهتر یا مناسب‌تر است، استعدادهای مختلف در کودکان نیز تفاوت و مزیت ارزشی نسبی به هم‌دیگر ندارند.

بسیاری از استعدادهایی که ظاهرا مطلوبیتی برای خانواده‌ها ندارند، اگر در بستر مناسبی پرورش یابند، برای دارندگانشان چنان موقعیت اجتماعی و درآمد بالایی به ارمغان می آورند که ده پزشک و مهندس آرزویش را داشته باشند.

رنگ و استعداد از یک نظر با هم تفاوت دارند.

مثلا خانم فرزانه. س می‌تواند بگوید من رنگ آبی فیروزه‌ای را به رنگ زرد کهربایی ترجیح می‌دهم. خیلی هم خوب است.

این حق مسلم هر شخصی است که چند رنگ خاص را دوست داشته باشد و از چند رنگ دیگر بدش بیاید.

اما همین خانم فرزانه حق ندارد بگوید من استعداد طراحی را در فرزندم دوست ندارم و دلم می‌خواهد او استعداد ریاضی‌اش را تقویت کند. او نمی‌تواند بگوید به شما چه؟ فرزند خودم است. البته در عمل می‌تواند بگوید و نتیجه‌اش همین می‌شود که تعدادی از این فرزانگان می‌خواهند به هر ضرب و زور ممکن که شده، زرد کهربایی را به آبی فیروزه‌ای تبدیل کنند.

بنابراین گام ضروری یک معلم توانمند در تعامل با دانش‌آموزانش این است که بتواند استعدادهای عام و خاص هر یک از آن‌ها را تشخیص دهد و تا جایی که می‌تواند در پرورش آن‌ها بکوشد و هر جا نمی‌تواند جلوتر برود و خانواده‌ی کودک را در جریان بگذارد و در موارد خاص به اداره اطلاع دهد و سعی کند آنان را ترغیب کند که کاری برای آن کودک انجام دهند.

کار ساده‌ای نیست اما ممکن است و آن‌قدر شیرین است که به هر سختی و پافشاری می‌ارزد. مجموعه کتاب‌هایی که در اختیار شما قرار گرفته است، ابزارهای مناسبی برای شما هستند که بتوانید استعدادهای مختلف کودکان را تشخیص دهید.

هوش و تیزهوشی 

مقوله‌ی «هوش» یکی از آن دکان‌های سه‌نبشی است که هزاران خانواده را در به در کالاهایی کرده است که بتوانند ابتیاع کنند و به خورد کودکانشان دهند تا …

هوش اساسا چیست؟

آیا باورتان می‌شود که بتوان برای یک عدد، این همه غوغا به پا کرد؟

هوش فقط یک عدد است. حاصل تقسیم یک کسر که مخرجش سن شناسنامه‌ای کودک و صورتش سن عقلی اوست.

مثلا اگر کودک ۱۲ ساله‌ای، سن عقلی‌اش ۱۴ ساله باشد، حاصل تقسیم ۱۴ بر ۱۲ و ضرب در ۱۰۰، می‌شود حدود ۱۱۶ که می‌گویند بد نیست و اگر سن عقلی‌اش ۱۵ ساله باشد، می‌شود ۱۲۵ (که می‌گویند خوب است). اگر سن عقلی‌اش ۱۸ ساله باشد که حاصل این تقسیم (یعنی آی‌کیوی کودک) ۱۵۰ می‌شود که خیلی خوب و عالی است و چنین است و چنان است.

واقعیت این است که همه‌ی این اعداد به دست آمده و همه‌ی نتیجه‌گیری از آن، یک شیادی و در بهترین وضع، گول زدن خود با روش‌های نادقیق است. این آزمایش‌ها به هیچ وجه نمی‌تواند بگوید که سن عقلی کودک چه‌قدر است؟ می‌دانید چرا؟

به این دلیل ساده که نرم‌افزار‌های تشخیص‌دهنده‌ی این سن، از روی نتایج و پاسخ‌های کودک (یا نحوه‌ی عملکرد او) به یک سری سوال این تشخیص را انجام می‌دهند. اطلاعات موجود در نرم‌افزار نیز بر اساس اطلاعات چند صد کودک آمریکایی جمع‌آوری و داده شده است که بر اساس آن‌ها نتیجه گرفته‌اند که مثلا یک کودک ده ساله، چنین سوال‌هایی را در چنین زمانی و با چنین نحوه‌ی عملکردی پاسخ می‌دهد. در حالی که کودک ایرانی در جامعه و فرهنگی دیگر تربیت شده و نوع مشخصات ذهنی‌اش با آن کودکان یکسان نیست. تازه این نتایج در همان آمریکا نیز قابل اتکا نیست. چون جامعه‌ی آمریکا را افرادی از نژادها و قوم‌های بسیار متنوعی تشکیل می‌دهند و میانگین‌گیری فلان واکنش یا فلان مدت اصلا قابل اتکا و درست نیست.

اما این کار در آمریکا بسیار رواج دارد و در ایران نیز سال‌هاست که رواج یافته است. چنین رواجی دو دلیل دارد. دلیل اول این‌که تعدادی از جواب‌ها به دلیل ویژگی‌های مشترک، نزدیک به واقعیت است و خانواده‌ها می‌توانند همین طوری هم تشخیص دهند که احمد نسبت به حسن، قدرت بیان و تشخیص  و هوش بهتر و بیشتری دارد.

این را دلیل درستی عملکرد نرم‌افزار و اپراتور می‌دانند و همه‌ی سعی‌شان را می‌گذارند که کودکشان هرچه ممکن است چیزهای بیشتری یاد بگیرد تا مثلا سن عقلی‌اش از ۱۴ سال به ۱۵ سال برسد و کلی عدد آی‌کیویش بالاتر رود! و چه ساده‌اند شنید و زود گول می‌خورند.

اما دلیل دوم که بسیار مهم‌تر است، پول فراوانی است که در این میان رد و بدل می‌شود. از تست آی‌کیوو گرفته تا هزینه‌های سرسام‌آور به اصطلاح آموزش‌هایی که بتوانند به خیال آن‌ها آی‌کیو و هوش کودک را ارتقا دهد.

پول‌سازی با نماسازی 

اگر قضیه تا همین حد پیش می‌رفت، می‌توانستیم بگوییم که سرگرمی کم‌زیانی است و اینان دارند از طریقی که خود می‌شناسند، بچه‌شان را پرورش می‌دهند. اما قضیه بسیار بیشتر از این حرف‌هاست و انگیزه‌های متعدد و فراوانی از  همه سو، چنین اوضاعی را پشتیبانی می‌کنند.

اصلی‌ترین وجه این قضیه خانواده‌هایی هستند که می‌خواهند تا بالاترین حد ممکن، فرزندشان سرآمد سایر کودکان شود. بسیاری از آنان مدام خواب این را می‌بینند که سال‌های بعد شاهد نخبه شدن فرزندشان و رتبه‌ی عالی کنکورش باشند و بتوانند برایش از دانشگاه‌های خوب دنیا پذیرش بگیرند و خودشان هم همراه او جمع کنند و از این «خراب شده» بروند. از همان کشوری، دارند فرار می‌کنند که از کودکی خودشان تا فرزندشان، همه‌ی امکانات رشد آن‌ها را فراهم کرده است. سال‌های طولانی از امکانات کشور استفاده کرده‌اند و بهره‌برداری‌اش را برای دیگران می‌برند.

آنان معمولا به این حکم استفاده می‌کنند که هر کس آزاد است در هر جایی که برایش بهتر است زندگی کنند و هیچ احساس دینی نسبت به سرزمینی که در آن پرورش یافته‌اند و هیچ انگیزه‌ای برای رفع کاستی‌ها و نیازهای آن ندارند.

این بحث مفصلی است که پرداختن به آن، فرصت و زمینه‌ای دیگر می‌خواهد و با ذکر دو نکته، فعلا این بحث را می‌بندیم.

اول آن‌که مهم‌ترین ثروت یک کشور ذخایر ژنتیکی آن است. حتی یک جوان ۲۵ ساله که اکنون عهده‌دار شغل جوشکاری در ساختمان‌های بلندمرتبه است و مدرک تحصیلی‌اش نیز کاردان فنی همان رشته است، برای این‌که به چنین سطحی برسد، میزان زیادی هزینه برایش صرف شده است. حالا هم که دارد در همین سرزمین کار می‌کند، درست است که هر چه می‌گیرد در جیب می‌گذارد و به کسی نمی‌دهد. اما دارد دینش را به سرزمینش ادا می‌کند.

کسانی که بنه‌کن و دسته‌جمعی، کشور را می‌گذارند و می‌روند، بدهکار می‌روند. هر چند خیال کنند پرورششان محصول زحمات خودشان و پدر و مادرشان بوده است.

نکته‌ی دوم وجود سازمان‌های اقتصادی بسیار قوی در خارج از کشور است که عوامل متعددی در خود ایران دارند. برخی از این عوامل، عهده‌دار تسهیل مهاجرت و زبان‌آموزی و ترغیب افراد هستند و کارشان نشان دادن چشم‌انداز رویایی از مقصدشان است. برخی دیگر از عوامل بسیار مهم‌ترند و چهره‌ی پوشیده و با ظاهر نیکو دارند، در مراکز مختلف هنری، فرهنگی، اداری، انتظامی و … لابه‌لای افراد دیگر کار می‌کنند و بسته به کاری که دارند هدفشان این است که مدام بر جنبه‌های منفی این سرزمین و مردمش تاکید کنند یا به طور عملی شرایط را برای زندگی مردم سخت‌تر کنند تا افراد هر چه بیشتری به این نتیجه برسند که این کشور جای زندگی نیست و باید رفت.

به این بحث در جای دیگری و فرصت دیگری خواهیم پرداخت. این‌ها که گفته شد برای آن است که ارتباط این قضیه با مساله‌ی آموزش و معلمان روشن شود.

«تیزهوشان» برخورد درست یا سودجویی؟ 

در شرایط نرمال و عادی، کودکی که با تعاریف پیش‌گفته، هوش و استعداد و گیرایی بیشتری نسبت به سایر کودکان دارد، اتفاقا برایش بهتر است که در مدارس عادی و در کنار سایر دانش‌آموزان درس بخواند و تحصیل کند. در چنین مراکزی او که در درس‌ها یک سر و گردن بالاتر از دیگران است دارای اعتماد به نفسی می‌شود که او را در مراحل دیگر زندگی یاری می‌کند. وظیفه‌ی ما معلمان در قبال چنین دانش‌آموزانی این است که اولا راه رشد بیشتر او را نبندیم و با طراحی انواع پژوهش‌ها و تحقیق‌ها و در اختیار گذاشتن کتاب‌های بیشتر، چشم‌انداز او را از جهان هر چه وسیع‌تر کنیم و در خود کلاس نیز از این دانش‌آموزان به عنوان همیاران خود استفاده کنیم و بتوانیم به والدین چنین کودکانی توضیح دهیم که اگر فرزندش مقداری از وقت خود را صرف پژوهش یا کمک به دیگر کودکان می‌کند، از کار خودش عقب نمی‌ماند و درس‌ها را بهتر یاد می‌گیرد. چون انسان وقتی چیزی را یاد می‌گیرد که دارد آن را به دیگران آموزش می‌دهد یا دارد درباره‌اش تحقیق می‌کند.

اما متاسفانه گرایشی قوی نیز وجود دارد که چنین کودکانی را در مراکز تیزهوشان جمع می‌کند. با این دلیل که بتوان به چنین کودکانی بهتر رسید. این دلیل کاملا نادرست و اشتباه است.

کودکی که مثلا در دبستان شاگرد زرنگ بوده و کلی کیا و بیا داشته است، حالا به کلاسی می‌رود که دیگر آن موقعیت قبلی برایش فراهم نیست و همه‌ی دانش‌آموزان درسشان خیلی خوب است و برخی خیلی بهتر از او هستند.

در چنین کلاس‌هایی به جز چند نفر که در این کلاس نیز قوی‌تر از سایرین هستند، بقیه دچار نوعی سرخوردگی می‌شوند.

چنین تغییراتی در روح و روان کودکان را خانواده‌هایشان می‌بینند و بر فشارهای خود بر کودک بینوا می‌افزایند و اکثرا موفق می‌شوند او را به طور مصنوعی تبدیل به ماشینی کنند که مرتب مساله حل می‌کند. مرتب این کتاب و آن کتاب کمک درسی را می‌خواند و … کودکی‌اش تباه می‌شود.

چرا چنین روالی ادامه می‌یابد؟ واضح است.

درآمدهای چند صد یا چند هزار میلیاردی که نصیب این موسسان و صاحبانشان می‌شود، مبالغ بسیار هنگفتی که گیر تعدادی معدود معلمان و مولفان می‌آید و …

باعث می‌شود که لشکری هم‌آهنگ مرتبا بر طبل «پیشرفت درسی» و رشد درسی و تیزهوشان بکوبند.

معلمان آگاه باید به این مسائل فکر می‌کنند و برای کلاس‌های خودشان راه‌حل‌های مناسب را بیابند.

به طور خلاصه این که هیچ کودکی بی‌استعداد نیست و همه‌ی کودکان می‌توانند گیرایی و جذب مفاهیم را در حد نرمال داشته باشند.

از یک‌سو باید استعدادها را شناخت و تک‌تک برایشان فکر و طراحی و اجرا کرد و از سوی دیگر باید عوامل ایجاد مانع برای گیرایی و یادگیری کودکان و ضعف آن‌ها را در سال‌های قبل شناخت و چاره‌یابی کرد.

شما بنویسید:

پاسخ این سوال را برای سرپرست گروه ارسال کنید و جزوه‌ی بعدی را دریافت کنید.

دو محیط کاملا متفاوت (برخوردار/ کم‌برخوردار) چه تفاوتی می‌توانند در بهره‌ی هوشی کودکان ایجاد کنند؟ چگونه؟