توسعه توانمندی معلمان

برای بهتر نوشتن

یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتی که آموزگاران دبستان با آن روبه‌رو هستند و می‌تواند در همه‌ی کارهای آنان تاثیر منفی یا (در صورت موفقیت دو برابر آن) تاثیر مثبت بر همه‌ی کارهایشان داشته باشد، ضعف دانش‌آموزان در خواندن و نوشتن است. این مشکل در همه‌ی مناطق ایران و حتی در استان تهران نیز وجود دارد اما معلمان در مناطقی که دانش‌آموزان با دو زبان مختلف روبه‌رو هستند (زبان مادری + زبان فارسی)، در آموزش خواندن و نوشتن زبان فارسی با مشکل بزرگ‌تری روبه‌رو هستند.

تداخل معانی مفاهیم و شکل کلمه‌های مختلف در دو زبان، باعث گیج شدن دانش‌آموزان می‌شود. بستگی به شیوه‌هایی که آموزگار می‌تواند داشته باشد، این گیجی و تداخل مفاهیم می‌تواند کم‌رنگ شود یا از بین برود و دانش آموز بتواند بر مفاهیم هر دو زبان در حیطه‌ی کلماتی که با آن‌ها سر و کار دارد مسلط شود و نیز می‌تواند هر دم ابهام بیشتری در ذهن او بگستراند تا جایی که یادگیری را رها کند.

یکی از هدف‌های ما باید این باشد که از رویکردهای منجر به نوع دوم هر چه بیشتر فاصله بگیریم و رویکردهای منجر به نوع اول بر تعامل ما و دانش‌آموزان حاکم باشد.

بدیهی است که ضعف در نوشتن به ضعف در خواندن برمی‌گردد. در این‌جا بیشتر به نوشتن می‌پردازیم و به ضعف در خواندن (و به تاکیدهای ویژه‌ برای مناطق دو زبانه در جزوه‌ی دانش متن‌خوانی در کارگاه چهارم بیشتر پرداخته‌ایم).

لزومی ندارد که حتما آن جزوه را زودتر خوانده باشید. در واقع هر کدام (این جزوه یا آن یکی) را زودتر بخوانید تفاوتی ندارد. اما به خاطر داشته باشید که کار شما برای رفع ضعف سواد خواندن در دانش‌آموزان و کار شما برای افزایش توانایی نوشتن آنان، باید هم‌زمان و به طور موازی پیش رود.

رویکرد کلی

همان‌طور که در همان جزوه هم به طور خلاصه‌تر (و با تکرار برخی مطالب این جزوه) آمده است، یادگیری زبان با دو رویکرد کلی تاکنون انجام شده و می‌شود.

الف. شروع یادگیری از حروف، بعد کلمه، بعد جملات و در نهایت مجموعه‌ای از جملات.

ب. شروع از درک کلی پاراگراف، سپس شناسایی و خواندن جمله‌ها، بعد آشنایی با کلمه‌ها و سپس آشنایی با صداها و حروف و …

روش الف، روشی سنتی است که برای کامل شدن نیاز به تکرار و گذشت زمان در مراحل اولیه یعنی حروف و صداها دارد. اما در نهایت کارایی و ماندگاری‌اش در مورد عموم دانش‌‌آموزان بسیار پایین‌تر از روش دوم است.

روش ب، روشی علمی و صحیح است که البته باز هم به تکرار در مراحل اولیه متکی است، منتهی این بار مراحل اولیه شامل درک کلی یک پاراگراف و درک و خواندن جمله‌هاست و هم‌زمان به تدریج با شکل کلمه‌ها نیز آشنا می‌شود.

بدیهی است که شما در آموزشی رسمی و برای اول دبستان باید از روش و برنامه‌ی رسمی آموزش و پرورش تبعیت کنید که ترکیبی از دو روش فوق است.

 اما در مورد کار برای رفع ضعف نوشتن و خواندن در مورد دانش‌آموزان پایه‌های دوم تا ششم، می‌توانید هر چه نزدیک‌تر به روش ب کار کنید.

تفاوت اصلی دو روش

تفاوت اصلی دو روش در نوع نگاه به سیر یادگیری است.

روش سنتی، متکی بر استقراست (از جز، به کل رسیدن)

روش جدید متکی بر قیاس است (از کل به جز، رسیدن)

همان‌طور که می‌دانید روش صحیح و علمی، نگاهی‌ است که بر پایه‌ی قیاس بنا شده باشد و روش استقرایی، نگاهی غیرعلمی به جهان و موضوع است. در مورد خواندن و نوشتن، این تفاوت را به عینه می‌توان مشاهده کرد.

هنگامی که دانش‌‌آموز شروع به یادگیری صداها و حروف می‌کند و می‌خواهد یاد بگیرد که این الف است و آن ب و دیگری … الی آخر، او در مراحل نخست و تا مدت طولانی با شکل‌هایی مواجه است که در دور و برش و اصولا در جهان وجود عینی و مستقل ندارند و مفاهیمی مجرد و ذهنی هستند. همین نکته یادگیری‌شان را با دشواری روبه‌رو می‌کند و هر چه هم مدام تکرار می‌کنند که این «الف» است (اگر چه خواندن و نوشتن آن را یاد می‌گیرند) باز هم آن «الف» برایشان مجسم و عینی نمی‌شود که نمی‌شود.

اما در روش دوم آن‌ها در مراحل اول با چیزهایی روبه‌رو می‌شوند که پیش از دوران مدرسه نیز آن‌ها را می‌شناختند. حالا فقط شکل نوشتن نام آن‌ها را یاد می‌گیرند.

حال ببینیم شما چگونه و با طی چه مراحلی می‌توانید با ضعف دانش‌آموزانی مقابله کنید که تا پایه‌های بالاتر آمده‌اند اما هنوز در خواندن و نوشتن برخی کلمات ساده نیز ناتوانند.

این یادآوری هم ضروری است که در هر حال و در همه‌ی موارد، تجربه‌ی شخصی خودتان می‌تواند کمک مهمی به شما بکند. به شرط آن‌که بخش‌هایی را که با آموزش‌های نوین مغایرت دارند، بتوانید کنار بگذارید.

مراحل متوالی آموزش نوشتن

الف. از جمله‌های ساده شروع کنید.

بدیهی است که برای چنان دانش‌آموزانی و با توجه به سایر موارد، نمی‌توانید از پاراگراف شروع کنید. به همان دلیل نیز که قبلا نوشته شد، نباید از حروف شروع کنید.

ب. یک کار عینی را به نمایش بگذارید.

توسط خود دانش‌آموزان و با استفاده از مقداری وسایل ساده یک کار عینی را به نمایش بگذارید. به نحوی که توضیح انجام آن کار با یک جمله‌ی ساده میسر باشد. جمله‌ای که دانش‌آموزان با دیدن آن کار باید بیان کنند.

بدیهی است که برای دانش‌آموزان دوم به بالا، محدود به استفاده از کلماتی نیستید که حروفش را خوانده باشند. چون این دانش‌آموزان همه‌ی حروف را خوانده‌اند، فقط یاد نگرفته‌اند!

فقط آن‌چه بر آن مجددا تاکید می‌کنیم، ساده بودن جملات و کلمات آن‌هاست.

پیشنهاد ما در این مرحله استفاده از یک پارچ پر از آب و چند لیوان همراه با چند تصویر است که درباره‌اش توضیح می‌دهیم.

در نخستین مرحله، آن کاری که می‌خواهید انجام دهید، می‌توان ریختن آب در یک لیوان باشد. جمله هم می‌تواند چنین باشد.

«آب را در لیوان ریختم.»

پ. برای تفهیم کامل جمله می‌توانید از زبان مادری‌شان کمک بگیرید. البته معمولا دانش‌آموزان پایه‌های بالاتر در حرف زدن به زبان فارسی مشکلی ندارند.

جمله‌ی بالا را توسط یکی از بچه‌ها و با راهنمایی و تصحیح سایرین بالا و منتهی‌الیه سمت راست تخته سیاه (یا وایت‌برد) بنویسید.

ت. دو یا چند عکس دیگر را به ترتیبی قبلا انتخاب کنید و حالا یکی یکی نشان دهید که محتوای آن‌ها به چنین جمله‌هایی (یا مشابه آن‌ها منجر شود.)

– رود آب دارد.  – او آب می‌خورد.

و سایر جمله‌هایی که کلمه‌ی آب داشته باشد. همه‌ی این جمله‌‌ی این جمله‌ها را زیر هم بنویسید (همان دانش‌آموز) و دور کلمه‌ی آب خط بکشید.

همان‌طور که می‌بینید، جمله‌های ساده‌ای انتخاب کرده‌ایم که در آن‌ها کلمه‌ی آب هست. هدف آشنایی با نوشتن همین کلمه است.

وقتی یک دانش‌آموز دارد هر جمله را پای تخته می‌نویسد، سایرین آن جمله را در دفترشان بنویسیند.

ث. همان کارهای مرحله‌ی ت را برای کلمه‌ی دیگری تکرار کنید.

ج. همان کارها را برای چهار یا پنج کلمه در هر روز تکرار کنید. مجموعه‌ی این تمرین‌های نوشتن حدود سی الی چهل دقیقه در روز وقت می‌گیرد و هر روز دانش‌آموزان با چند جمله‌ی ساده آشنا می‌شوند و کلمات معینی را تکرار می‌کنند.

این تمرینات می‌تواند در هر روز یک زنگ در هر ساعت را اشغال کند. در سایر زنگ‌ها به دروس دیگر برسید و آن‌ها را جلو ببرید. یک ساعت در روز برای تمرین نوشتن مناسب است و می‌توانید در دو الی سه ماه آن‌ها را حسابی راه بیندازید.

دقت کنید که آنان در سال‌های گذشته آشنایی مختصری با همه‌ی این جمله‌ها و کلمه‌ها داشته‌اند و چیزهایی در ذهنشان مانده است (اگر چه آن طور یاد نگرفته‌ بودند که از آن استفاده کنند) و این بار سریع‌تر یاد می‌گیرند.

چ. بعد از دو سه ماه که تقریبا راه افتادند و می‌توانستند به راحتی یا با کمی تلاش، جمله‌ها را بنویسند، یک بار به طور کامل از اول تا آخر، همه‌ی حروف الفبا را کار کنید و آن‌ها از هر کدام دو سه خط بنویسند و با صدای بلند بخوانند. این کار آن‌ها را به خنده می‌اندازد که به کلاس اول برگشته‌اند اما می‌توانید برای هر یک از حروف و صداها، شعرهایی بامزه را پیدا کنید که آن نشانه (صدا) در آن چند بار تکرار شده باشد. خواندن دسته‌جمعی و نوشتن یکی دو خط شعر که کاری مفرح است، ماندگاری یادگیری را بیشتر می‌کند (برای این مرحله می‌توانید از شعرهای کتاب‌های پیش آوایی ۱ و ۲/ نشر دبستانک استفاده کنید.)

ح. از این پس بنا به ابتکار خودتان می‌توانید تمرین‌های کوتاهی به آن‌ها بدهید که در هر روز حداقل یک پاراگراف از خودشان بنویسند و به شما نشان دهند. هر چیزی می‌تواند باشد. یک نامه/ یک خاطره/ …

اگر شما بتوانید این برنامه را در کلاس خود پیش ببرید، کاری بسیار بزرگ برای سرزمین‌تان انجام داده‌اید.

درباره‌ی ارزش این کار بعدا دوباره بحث می‌کنیم.

شما بنویسید:

پاسخ این سوال را برای سرپرست گروه ارسال کنید و جزوه‌ی بعدی را دریافت کنید.

چند مثال ساده بنویسید که در آن کلمه‌ی «خرما» به کار رفته باشد و بتوان آن‌ها را پشت سر هم نشان داد و جمله‌ی مربوط به هر کدام را از ساده به دشوار روی تخته سیاه نوشت.

توسعه توانمندی معلمان

یادگیری خلاق

وقتی می‌گوییم یادگیری خلاق، توجه‌ ما ابتدا به طرف «خلاق» می‌رود. چون گمان می‌کنیم معنای یادگیری واضح و معلوم.

در حالی که اصل مطلب در همان یادگیری‌ست  و ابتدا باید ببینیم خود یادگیری واقعا چیست؟ اما بگذارید اول به خلاق بپردازیم.

وقتی به معنای خلاق توجه می‌کنیم، یاد خلق کردن می‌افتیم:

«خلاق کسی است که چیزی را خلق می‌کند.»

اما در جریان یادگیری چه چیزی خلق می‌شود؟

در اکثر منابع درباره‌ی یادگیری خلاق با این تعریف مواجه می‌شویم:

«یادگیری خلاق عبارت است از توانایی یادگیری بیشترین مطالب در کمترین زمان، به خاطر سپاری همیشگی و به خاطرآوری راحت و کامل مطالب، همراه با خلاقیت»

آیا این تعریف، واقعا درست است؟

ما می‌دانیم که تکیه‌ی آموزش‌های نوین بر پرسشگری است، باید بتوانیم روحیه‌ی پرسشگری را به دانش‌آموزان آموزش دهیم.

بنابراین لازم است ابتدا خودمان این روحیه را داشته باشیم و با تعاریفی که برخورد می‌کنیم، زیر و بالایش را بررسی و راست‌آزمایی کنیم.

در این‌جا سعی می‌کنیم مکانیزم این تعریف را باز کنیم. تعریفی که  ایستاست. یعنی  ساکن است و پویایی ندارد.

هم‌چنین در این تعریف،  به کمیت توجه شده نه به کیفیت یادگیری.

* بیشترین مطالب؟ در کمترین زمان؟

آیا دانستن و فهم سطحی مطالبِ بیشتر، یک ارزش است؟

مسلما نه. ما باید کیفیت و عمق درک را در نظر بگیریم.

* تاکید روی به‌خاطرسپاری نقطه‌ی ضعف دیگر این تعریف است.

(به جای تاکید روی کاربردی کردن دانسته‌ها)

* به‌خاطرسپاری چه چیزهایی؟

همان چیزهایی که درک سطحی از آن‌ها داشته‌ایم؟

یا این‌که طوری مطالب را بفهمیم و در زندگی به کار ببریم که خود به خود در ذهنمان ماندگار شود و نیازی به صرف نیرو و ذهن برای به خاطرسپاری نباشد.

* «به خاطرآوری راحت مطالب» نیز به دلیل دو نکته‌ی بالا بی‌فایده می‌شود. وقتی چیزی را عمیقا درک کنیم و آن را در زندگی و کار استفاده کنیم. نیازی به یادآوری خاص در لحظات فراخوانی نیست.

* از همه جالب‌تر آن عبارت «همراه با خلاقیت» در چنان تعریفی است! که با آن ابتدا همه‌ی پنجره‌ها و منفذهای بروز خلاقیت را می‌بندند، سپس می‌گویند خلاقیت داشته باش!

پس چون همه‌جای این نتعریف ایراد دارد،  باید خودمان برویم و تعریفی را پیدا کنیم که معنای یادگیری خلاق را نشان دهد.

اما قبل از آن باید بدانیم برای چه یاد می‌گیریم و قبل‌تر از آن هم این‌که: خود یادگیری واقعا چیست؟

یادگیری

در این عبارت دوقسمتی (یاد+ گیری) کدام قسمت مهم‌تر است؟ یاد؟ گیری؟

تعاریف سنتی تکیه‌ی معنایی را روی قسمت اول گذاشته‌اند:

یاد= خاطر

یادگیری= به یاد سپردن= به خاطرسپاری

نگاه تازه و امروزی به آموزش که سعی می شود کاملا مبتنی بر واقعیات علمی باشد،  به ما می‌گوید که تکیه‌ی معنایی باید روی قسمت دوم باشد.

«گرفتن» مهم‌ترین عملی است که در یادگیری انجام می‌دهیم.

مثال:

وقتی نشانی جایی را یاد می‌گیریم، راهِ رفتن به آن‌جا را می‌شناسیم.

نتیجه از مثال:

در یادگیری هر چیزی نیز راه رسیدن به آن را یاد می‌گیریم و آن وقت یادگیری خلاق چه نوعی از یادگیری است؟

یادگیری خلاق

با استفاده از مثال و نتیجه‌گیری قبلی می‌توان گفت:

یادگیری خلاق، یعنی راه رفتن از مسیرهای تازه و کوبیده نشده.

در یادگیری هر چیز، به راهی تازه و بهتر فکر می‌کنیم. که این راه تازه شاید کوتاه‌تر نباشد، ما به بهتر بودنش اهمیت می‌دهیم.

یادگیری خلاق یعنی این که

 بهترین راه‌ها را برای دانستن، رفتن و … بشناسیم و بپیماییم.

یک مثال:

وقتی برای اولین بار به محلی می‌رویم، نقاط خاصی در مسیر، توجه ما را جلب می‌کند.

اگر کاری مرتبط به آن نشانه‌ها انجام داده‌ باشیم، در دفعات بعدی نیز آن مسیر را به خوبی پیدا می‌کنیم (مثلا سر کوچه گلفروشی بوده و ما یک دسته گل خریده باشیم).

در یادگیری هر دانشی نیز این نقاط اصلی را باید دید و شناخت.

این نشانه‌ها به گونه‌ای ارگانیک باید مرتبط با موضوع اصلی هدف و یادگیری باشد.

تفصیل مثال قبلی:

خانه‌ی دوست کجاست؟

– فرض کنید دوستی ما را به شهر و خانه‌ی خود دعوت کرده و نشانی را چنین داده است: پس از ورود به میدان اول شهر که مسجد بزرگی در آن است از خیابان فلان که سمت راست است به داخل بیا و بعد وارد کوچه‌ی بهمان شو پلاک مثلا ۳۲.

ما به این دعوت پاسخ مثبت می‌دهیم و می‌رویم.  پس از رسیدن به میدان اول، چون اذان از مسجد پخش می‌شود. می‌رویم و نماز می‌خوانیم و از سر همان خیابان که گلفروشی هست یک دسته گل هم می‌گیریم و بعد سر همان کوچه که گفته است یک نانوایی است و بوی نان پایمان را سست می‌کند. دو تا نان تازه هم می‌گیریم و می‌رویم و …

شش ماه بعد …

بعد از شش ماه، دوباره گذارمان به آن شهر می‌افتد و دلمان هوای دیدن دوست می‌کند. اما کاغذ نشانی را همراه نداریم و نام خیابان و کوچه هم یادمان رفته است.

اما ترسی از پیدا کردن خانه‌ی دوست نداریم.

چون وارد اولین میدان که شویم مسجد را می‌بینیم و یادمان می‌افتد که همین میدان بود. گلفروشی را می‌بینیم و یادمان می‌آید که همین خیابان بود. با دیدن نانوایی یاد آن دو نان تازه می‌افتیم و کوچه را هم پیدا می‌کنیم. می‌ماند پلاک (قاعدتا باید یادمان باشد، چون پلاک دفتر دبستانک همین است!) که اگر یادمان هم نیاید و اگر خانه‌ها هم شبیه به هم باشد می‌توانیم یکی از اهالی را خطاب کنیم و از او بپرسیم که خانه‌ی فلانی کدام است؟.

این نشانه‌ها که ما را به سمت خانه‌ی دوست می‌برد، (نماز خواندن/ گلفروشی/ نانوایی) همان نشانه‌هایی (محل‌هایی) است که ما دفعه‌ی قبل در راه رسیدن به خانه‌ی دوست در آن‌ها کاری انجام داده‌ بودیم.

مباحث درسی نیز همین‌گونه است. اگر ما بتوانیم برای هر مبحثی که می‌خواهیم درس دهیم قبل از آن، دو سه دقیقه فکر کنیم و یکی دو نشانه پیدا کنیم که بچه‌ها با آن کاری انجام دهند، آن‌چه می‌آموزیم همیشه در خاطرشان می‌ماند.

مثال نشانه‌گذاری در مبحث درسی

در کتاب علوم پایه‌ی چهارم درس مغناطیس را با چند برگ کاغذ و یک بازی ساده می‌توان نشانه‌گذاری کرد.

روی نصف کاغذها می‌نویسیم قرمز و روی بقیه آبی.

کاغذها را چند دانش‌آموز به سینه می‌چسبانند و در حیاط مدرسه در مسیرهای مختلفی راه می‌روند. هم‌رنگ‌ها وقتی به هم می‌رسند، دست‌هایشان را طرف پشت می‌برند و از شخص مقابل دور می‌شوند و آن کسانی که رنگ‌های مخالف بر سینه دارند،  دستشان را به طرف هم دراز می‌کنند (اما دست هم‌دیگر را نمی‌گیرند. کرونا!)

خود بچه‌ها چند نشانه‌گذاری دیگر در این بازی پیدا می‌کنند و کاملا یادشان می‌ماند که قطب‌های هم‌نام هم‌دیگر را دفع و قطب‌های ناهم‌نام هم‌دیگر را جذب می‌کنند.

به همین سادگی. هزار مثال بهتر هم خودتان می‌توانید بزنید.

چه کسانی خلاق هستند؟

آیا مردها خلاق‌تر هستند؟ یا زن‌ها؟

قدبلندها یا کوتاه‌ترها؟

لاغرترها یا چاق‌ترها؟

نیکشهری‌ها یا قصرقندی‌ها؟

پاسخ شما به این سوال‌ها چیست؟

خلاقیت دقیقا یعنی چه؟

خیلی ساده است. دیدن چیزها از یک منظر و زاویه‌ی غیرمعمولی و نو یا توجه به مسائل از زاویه‌ای که معمولا دیگران نمی‌بینند، ارائه‌ی رهیافت‌های جدید غیرمعمولی و اثربخش.

هر کسی با توجه و نگاه خاص می‌تواند خلاقیت خود را بروز و آن را پرورش دهد.

تفاوت نوآوری (ابداع) و خلاقیت

خلاقیت: توانایی ترکیب ایده‌ها در یک روش منحصربه‌فرد یا ایجاد پیوستگی جدیدی بین ایده‌هاست.

نوآوری: فرایند اخذ ایده‌ی خلاق و تبدیل آن به محصول، خدمات و روش‌های جدید عملیات است.

خلاقیت پیدایی و تولید یک فکر نو است.

نوآوری، عملی ساختن آن اندیشه است.

خصوصیات افراد خلاق

– تلاش و اندیشه‌ی دائمی.

– اهمیت دادن به تجربه.

– پرداختن به علت‌های موفقیت‌ها و شکست‌ها به جای نتایج آن‌ها.

– استراحت یعنی فکر کردن.

– زاویه‌های مختلف نگاه.

– خیلی زود راضی نمی‌شود.

– کنجکاو و پرسشگر.

– بهترین راه‌حل‌ها با کمترین هزینه‌های فکری، زمانی و مالی.

– به چیزهایی دقت می‌کند که به چشم هر کسی نمی‌آید.

شما بنویسید:

پاسخ این سوال را برای سرپرست گروه ارسال کنید و جزوه‌ی بعدی را دریافت کنید.

دانش‌آموزان کلاس خود را در نظر آورید.

در مورد تک تک آن‌ها استعدادهایی را که دارند (و شما تشخیص می‌دهید) با ذکر نام کوچک او (هر کدام در دو سه کلمه) بنویسید.

توانایی کودک در انتخاب کتاب

چه کنیم که کودکمان توانایی انتخاب کتاب داشته باشد؟

حلقه‌های نگهبان مزاحم رشد فرهنگ هستند
آن‌ها را از کودکان دور کنید

تعداد بسیار کمی از کودکانی که «کتاب‌هایی آگاهانه انتخاب شده» در اختیار شان گذاشته می‌شود، بعدها کتابخوان خواهند شد.

برخی از آنان و تا وقتی چتر حمایتی «کتاب‌هایی آگاهانه انتخاب شده» بالای سرشان است، کتاب می‌خوانند. به زور هم نمی‌خوانند. عمدتا با لذت می‌خوانند و از دیدن کتاب‌های تازه در دست مادرشان حتی ذوق‌زده می‌شوند و بالا و پایین می‌پرند.

این واکنش‌ها را مادر می‌بیند و قند توی دلش آب می‌شود که بچه‌ام کتاب‌خوان شد. و این را با کیف و پز برای دیگران هم تعریف می‌کند.

کودک او ظاهرسازی نمی‌کند. خیلی صادقانه ذوق می‌کند و خیلی صادقانه از دیدن و خواندن کتاب کودک ذوق می‌کند. زیرا او مادرش را دوست دارد. از همان ابتدا واکنش‌های او را به دقت رصد کرده است. می‌خواهد مادر را خوشحال کند. پس کاری را می‌کند که لبخند او را ببیند. همین.

برای این‌که کودک ما وقتی که نوجوان است، جوان است و به حیطه‌ی بزرگسالی وارد می‌شود، باز هم کتابخوان باشد، بازهم از دیدن کتاب‌های تازه ذوق کند و تا آن‌ها را نخواند آرام نگیرد، به شناخت، ابزارها و بستری نیاز دارد که گاهی توسط مادر و اطرافیان و کارشناسان سطحی‌نگر از او گرفته شده است.

مهم‌تر از همه دو ویژگی است: نیاز به جست‌وجو و توانایی انتخاب.

آن نیاز و این توانایی وقتی ایجاد و تقویت می‌شود که از همان ابتدا و از یکی دو سالگی جلویش سد نشده باشد. انواع حلقه‌های نگهبان دور و بر او چون تار عنکبوت تنیده نشده باشد. حلقه‌های نگهبانی که از مادر شروع می‌شود و به دیگران می‌رسد.

اطرافیان، اولیای مدرسه،چند اداره‌ی مختلف در آموزش و پرورش، انواع حراست‌ها، انواع شوراهای ظاهرا دلسوز از قبیل شورای کتاب کودک که بعضی‌شان از قدیم اینکاره بوده‌اند.

انواع ان‌جی‌او های ظاهرا مستقل (که برخی‌شان را اگر از دمشان یا لاکشان را بگیری و بالا ببری معلوم می‌شود به چه شبکه‌هایی وصل هستند) کانون پرورش و بازهم نهادها و مراکز مختلف، همه با ذره‌بین ایستاده‌اند و برای مطالعه‌ی کودکان، کتاب «انتخاب» می‌کنند.

این همه لشگر آمده تا مبادا یک کتاب ناجور برسد به دست کودک. جالب این‌که همه‌ی کتاب‌ها جور و واجور و ناجور، همه‌شان از مراحل مجوز ارشاد هم گذشته اما این حلقه‌های نگهبان نه ارشاد را قبول دارند، نه حلقه‌های دیگر مانند خود را نه معلمان را و نه مهمتر از همه خود کودک را.

کتاب‌خوانی وقتی به صورت نیاز حتمی جان و روان انسان درمی‌آید که از همان یک سالگی و دو سالگی و دبستان، خودش جست و جو کرده و انتخاب کرده باشد.

آن‌هم از همه‌چیز نه در محیط‌های استریل شده (که البته آلودگی‌شان از محیط‌های باز هم بیشتر است) و از کتاب‌های قبلا انتخاب‌شده.

مادری که سطحی‌نگر نباشد و کتاب‌خوانی فرزندش را برای آینده‌ی کودک بخواهد نه امروز کودک و خود مادر، می‌داند که کودکش از همان یکی‌دوسالگی توانایی انتخاب دارد و سعی می‌کند با قرار دادن او در بستر مناسب مشاهده، این توانایی را در او تقویت کند.

چنین مادری می‌داند که اگر کودکش یک یا چند کتاب نامناسب را هم بخواند، آسمان به زمین نمی‌آید. در عوض تسلطش هر بار بیشتر شده و به تدریج به جست‌وجوی بهتر و کامل‌تری می‌پردازد.

گول نام و سابقه‌ی حلقه‌های نگهبان را نخورید. هر کس مدعی انتخاب کتاب مناسب برای کودکان و ارائه‌ی لیست باشد، با هر نام و از هر نهاد و شورایی که باشد، ضد فرهنگ است و جزو عواملی است که خود مانع رشد میزان کتاب‌خوانی هستند.

نگران انتخاب‌های کودکانتان نباشید. به آنان اعتماد کنید.
در نهایت آنان راه را درست خواهند رفت اگر زانوهایشان را قلم نکرده باشید.

کودکان، نیازی به نظارت و صوابدید این و آن ندارند
حلقه‌های نگهبان را از دور و بر کودکانتان بپراکنید.

✍ سیدرضا تهامی

ضعف کودک در خواندن

بحران سواد خواندن چیست و چگونه از آن عبور کنیم؟

یکی از جدی‌ترین بحران‌های آموزشی که در ایران به روند توسعه و آگاهی لطمه وارد می‌کند، ضعف مفرط در سواد خواندن، نه تنها در میان دانش‌آموزان که حتی در میان انبوه تحصیلکردگان این مرز و بوم و حتی در میان کسانی است که در یکی دو دهه‌ی اخیر و در هرج‌ومرج ساختاری نظام آموزش عالی، به عالی‌ترین مدارج یا دقیق‌تر بگوییم به مدارک دکترا و ارشد رسیده‌اند. تعجب نکنید. اکثر این دوستان نیز در این زمینه (بله در سواد خواندن) دچار مشکل هستند.

علل اصلی ضعف در سواد خواندن

اتفاقاً برخلاف تصور بسیاری از به اصطلاح کارشناسان علت اصلی این ضعف در آموزش و پرورش نیست. نه این‌که آ.پ. اشکال و مشکل ندارد که دارد خیلی هم دارد. اما این اشکالات در رده‌بندی علل ضعف در سواد خواندن در رده‌های چهارم به بعد قرار دارند.

تأثیر منفی علت‌های مهم فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، بسیار بیش‌تر از تأثیر منفی مدیران ناکارآمد و کم‌سواد آ.پ در سطوح بالا و میانی آن است. زیرا مدیران مدارس و معلمان خوب و زحمت‌کش ایران که اکثریت فرهنگیان را تشکیل می‌دهند، به‌هرحال دارند با راندمان حداقلی منویات نظام آموزشی را پیش می‌برند.

در جای دیگر و فرصتی مناسب به علل اصلی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در شکل‌گیری ضعف سواد خواندن خواهیم پرداخت. در این‌جا اما فقط قصد آن داریم که صورت خود مسئله را روشن کنیم.

سواد خواندن چیست؟

سواد خواندن با روخوانی فرق دارد. به واقع حتی کسانی نیز که از کلاس‌های آموزش نوسوادان بزرگسال فارغ شده‌اند و به اصطلاح خواندن و نوشتن یاد گرفته‌اند، قادر به روخوانی هستند اما سواد خواندن از جنس درک، استنتاج، تفسیر و ارزیابی‌ست. یعنی توانایی‌هایی که متأسفانه در اکثریت تحصیلکردگان نیز نیست و باز هم تأکید می‌کنیم که علت‌های اصلی در جاهای دیگری به‌جز آ.پ. هستند که ان‌شاالله فرصت مناسب بیانش پیش آید.

مثال ۱

یک برگه‌ی کاغذ به دوستی بدهید تا بخواند و از او بخواهید پس از خواندن، برگه را به شما پس دهد. آن‌گاه از او بپرسید بسیار خب! (و بسته به محتوای آن برگه) حالا به نظر تو من در این مزایده شرکت کنم یا نه؟ این رشته را انتخاب کنم یا آن رشته را؟ به نظرت چرا وزارت فلان دارد از تعدیل (اخراج) نیروها حمایت می‌کند؟ و … از این قبیل.

در گروه تحصیلکردگان با مدارک بالا نیز، فقط شاید ٪۴۰ آنان شروع به پاسخ دادن می‌کنند و از شما نمی‌خواهند که برگه را برای نگاه دوباره پسشان دهید. اینان سواد خواندن دارند.

اما ٪۶۰ بقیه، برگه را دوباره پس می‌گیرند تا به قول خودشان، این بار «با دقت» مطالعه کنند. اما واقع این است که همان یک بار خواندن برای درک معنای چنان محتواهایی کافی‌ست و اصطلاحات «با دقت بخوانم» یا «دفعه‌ی پیش سرسری خواندم» فقط اسامی مستعار برای پوشاندن ضعف در سواد خواندن هستند.

مثال ۲

در گروه تلگرامی تخصصی مثل اقتصاد، فلسفه یا … که بحث در می‌گیرد، بارها و بارها دیده‌ایم و می‌بینیم که یکی از طرفین بحث (یا گاهی بیش‌تر از یکی) مدام روی حرفش پافشاری می‌کند و برخی چیزها را مدام تکرار می‌کند و اصطلاحاً در یک لوپ دور می‌زند.

معمولاً در این‌باره گفته می‌شود که فلانی به حرف‌های دیگران توجه ندارد یا آن‌ها را نمی‌خواند و …

در صورتی که دقت به جزییات حرف‌های کسی که از این‌گونه افرادست، نشان می‌دهد که اتفاقاً به حرف دیگران توجه دارد و آن‌ها را خوانده است ولی مشکل این‌جاست که او در سواد خواندن دچار ضعف است.

تعارفات، مخل درک است.

یکی از اشتباهات متداول (بیشتر اوقات: عمدی)، در افرادی است که به تعارف‌های فراوان عادت دارند. آنان هر حرفی که درباره‌ی ضعف‌هایشان زده شود، تعبیر به توهین می‌کنند.

عادت کرده‌اند که در تعاملات انسانی، مدام تعارف تیکه‌پاره کنند و اگر انتقادی هم دارند، پس از چند تعریف بگویند (روالی که به اصطلاح روان‌شناسان آمریکایی نیمه‌ی دوم قرن بیستم باب کردند) آن‌ها نمی‌دانند که بحث جای تعارف نیست. انگار داریم بحث می‌کنیم که احوال‌پرسی کنیم و سراغ کار خود برویم!

داریم بحث می‌کنیم که چیزی را به‌طور مشترک کشف کنیم. البته بی‌ادبی نیز جایز نیست. اما بحث‌های نظری جای تعارف هم نیست.

یکی از دلایل رواج همین تعارفات، به مبحث سواد خواندن مربوط می‌شود. وقتی نمی‌توانیم به کنه مطالب پی ببریم سعی می‌کنیم از تعارفات و نان قرض دادن استفاده کنیم تا مسئله را دور بزنیم.

در چنین مواردی، صراحت در بیان یکی از چیزهایی است که ضرورتش حتمی‌ست اما بسیاری آن را درک نمی‌‌کنند و یک برخورد بی‌تعارف و بی‌من‌ومن را به مباحث اخلاقی و توهین و غیره می‌کشانند.

مقابله با ضعف سواد خواندن

تبدیل ضعف سواد خواندن به قوت نیاز به دستورالعمل‌های خیلی عجیب و غریب ندارد و در واقع بر دو و پایه‌ی موازی استوار است: کتاب‌خوانی و متن‌خوانی که لازمه‌اش آشنایی با حیطه‌های شناختی (برای ارزیابی نوع ضعف) است.

عدم انس به کتاب و کتاب‌خوانی (که باز هم مثل تقدم مرغ و تخم‌مرغ) به مسئله‌ی سواد خواندن ربط می‌یابد، مسلماً علت اصلی است. انس به کتاب و کتاب خوانی لزوماً به تعداد کتاب های خوانده ارتباط نمی‌یابد.

برای رفع این علت فرهنگی بسیار مهم، اکثراً تاکنون به طور عمده به‌جای طراحی و اجرای کارهای زیربنایی فقط نمایش داده شده است. به جای پروژه‌های علمی ترویج کتاب‌خوانی، نمایش‌داده‌اند تا نشان دهند ما چه‌قدر خوبیم! (با هدف کسب و حفظ رانت).

از یک‌سو کتاب‌خوانان حرفه‌ای و بازدیدکنندگانی را که مثل سوخت‌های فسیلی در طول زمان بسیار پدید آمده بودند (و باید چون تاج روی سر می‌گذاشتند) با تغییر مکرر جای نمایشگاه در بیابان آواره می‌کنند و از سوی دیگر برای گسترش کتاب‌خوانی در هر فرصتی و به ویژه در برابر دوربین و میکروفون سینه چاک می‌کنند و هر بار برنامه‌ای را رو می‌کنند که اگر واکاویشان کنید به جاهای خوشی نمی‌رسید.

اما تعداد آنان نیز که با عشق و بدون سودای مالی در این وادی فعالیت می‌کنند (و آن‌چه داریم نیز به دلیل همان‌هاست) اصلاً کم نیست. دریغ؛ که پراکنده‌اند و بدون توان مالی.

پس از ترویج کتاب‌خوانی، برنامه‌های آموزشی سواد خواندن دومین قدم است. با آموزش متن‌های داستانی که با حیطه‌های شناختی، لایه‌بندی شده‌اند و با طرح سؤالات مختلف با درون‌مایه‌ی سنجش درک، مشاهده میزان توانایی استنتاج، ارزیابی قدرت تفسیر خواننده و نیز تفسیر ارزیابی‌های او از ماجرا می‌تواند به نحو شگرفی سطح سواد خواندن را بالا ببرد.

پرسشگری - فضولی

مرز پرسشگری و فضولی کجاست؟

بار آوردن نوجوان فضول!
افتادن از آن سوی بام‌ است.

هیچ مکتب فکری و هیچ نوع خردگرایی مدرنی، فضول‌بودن را توصیه نمی‌کند.

در تقابل با روش‌هایی سنتی و متحجرانه‌ی تربیتی که اجازه صحبت به تعلیم ‌گیرنده نمی‌دادند، رویکردهای نوین آموزشی، با تاکید بر تقویت روحیه‌ی پرسشگری و پرورش خلاقیت‌های ذهنی تعلیم‌گیرندگان، آسمانی فراخ برای پرواز فکر و اندیشه را در اختیار می‌گذارند.

اما این به معنای بی‌در و پیکر بودن پرسشگری و «هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو» نیست و نخواهد بود.
پرسش محصول فعالیت فکری و ذهن است و این‌ها قاعده و قانون دارند و باید فراگرفته و آموزش داده شوند.

متاسفانه آموزش‌های قالبی در این زمینه و برداشت‌های قالبی‌تر از آن، دوستان را به این سوی بام‌ رانده است.
آن‌چه می‌گویم از دید اخلاقی نیست که فضول باشد یا نباشد، وقتی خودمان سوال کردن را بلد نباشیم، به کودکان نیز نمی‌توانیم آموزش دهیم.

پرسش، هر قدر ساده و معصومانه و بچگانه باشد، محصول یک فرآیند است.

از جایی شروع می‌شود و مسیری دیالکتیکی را طی می‌کند تا به بار بنشیند و بر زبان آید و انسان به دنبال پاسخش برود. چه در منابع و چه در گفت‌وگوها.

اما آن‌چه اکنون بسیار دیده می‌شود.، تبدیل بچه‌ها به ماشین تولید سوال‌های قالبی و گاه پس دادن حرف‌هایی است که از خود ما و دیگران شنیده است. و ناظران هم بگویند به‌به! چه بچه‌‌ی فهمیده‌ای! ببین چقدر بزرگ‌تر از سن‌اش حرف می‌زند!

یکی از دلایل شکل‌گیری این نگاه مکانیکی، محور قراردادن داستان در آموزش فلسفه و جاانداختن قالب‌های معین برای کودکان و در عین حال شعار پرواز آزادانه اندیشه دادن است. و اکتفا به تعالیم کهنه‌شده‌ی استادان مشهوری که نامشان ورد زبان کاسبان آموزش فلسفه است و به دلایل تاریخی دچار محدودیت ذهنی بوده‌اند.

دنیای فردا به انسان‌های کنجکاو، جستجوگر و پیگیر نیاز دارد. نه به افرادی که می‌پرسند که پرسیده باشند.

✍ سیدرضا تهامی

تکنیک شش کلاه

تکنیک‌ شش‌کلاه چیست و چگونه از آن استفاده کنیم؟

عادت کنیم ارزیابی کنیم.

عادت کنیم صحیح و همه‌جانبه ارزیابی کنیم.

«زندگی نیازموده، ارزش زیستن ندارد.»

این‌که حرف حکیمانه‌ی سقراط را با آب طلا بنویسیم و بر سردر ساختمان بیاویزیم، زندگی را دارای ارزش زیستن نمی‌کند.

باید ضرورت این مهارت را به ویژه برای کودکان بدانیم و راه دست‌یابی به آن را بشناسیم.

هر کس باید قادر باشد تصمیمات خود را در زندگی، از قبل ارزیابی کند و چنان‌چه این مهارت در کودکی به دست آید و اگر قادر شویم این توانایی را تکثیر کنیم، جامعه‌ی فردا بی‌تردید بر مدار خرد خواهد چرخید و دروغ و ناراستی و افراط، حذف خواهند شد.

چگونه ارزیابی بهتری داشته باشیم؟
یکی از راه‌هایش، تکنیک شش کلاه است:
بسیار مفرح و در عین حال مفید و مؤثر.

اجرای این تکنیک نه تنها فرصت‌هایی شاد برای تعامل و لبخند فراهم می‌آورد، بلکه ارزیابی صحیح را به عادت تبدیل می‌کند.
امتحان کنید. لذت ببرید. ارزیابی کنید.

تکنیک شش کلاه

ابزار مؤثر توانمندسازی در ارزیابی‌ صحیح

ایجاد فضایی شاد و درگیرانه در کلاس درس

هر تصمیم‌گیری یا هر موضوعی را که می‌خواهید ارزیابی کنید، شش بار و از زوایای گوناگون ارزیابی کنید.

شش کلاه با شش رنگ لازم دارید. در کلاس و برای کودکان حتماً از خود کلاه‌ها استفاده کنید و حتماً هم با همین رنگ‌ها.
بگذاریم این کلاه‌ها و رنگ‌ها معنای مشترکی برای همه‌ی ما داشته باشد تا بهتر بتوانیم نتایج را به اشتراک بگذاریم.

هر بار که یک کلاه را به سر می‌گذارید (ترجیحاً به همین ترتیبی که می‌آیند)، با همان نگاهی پدیده‌ی مورد نظر را ارزیابی کنید. گاهی می‌توانید دو یا سه کلاه را با هم بر سر گذارید!

کلاه سفید
سعی کنید همه‌ی اطلاعات موجود درباره‌ی آن موضوع را ببینید. و همان‌طور که هست آن را بررسی کنید. ظاهرش را و نیز این‌کهچه کارکردی دارد. چه آن ویژگی‌ها را دوست دارید و چه دوست ندارید.

کلاه قرمز
این بار نوبت ارزیابی، مبتنی بر عواطفتان است. به احساس خود در آن مورد فکر کنید.
دوستش دارید؟ بدتان می‌آید؟ نسبت به آن بی‌تفاوتید؟ هرچه هست بنویسید یا بگویید. همان احساسی که درباره‌اش دارید.
احساسات خودتان درباره‌ی آن پدیده را بگویید. نه این‌که آن پدیده چه‌قدر در برانگیختن احساسات از این قبیل مؤثر هست یا نیست.

کلاه سیاه
جنبه‌های منفی آن چیز یا موضوع را به‌طور منطقی مرور کنید. کاستی ها و ضعف‌ها و عیب‌هایی که دارد.
این کلاهی‌ست که ما بیشتر از سایر کلاه‌ها بر سر خود می‌گذاریم. این بار اما به جا این کار را می‌کنیم.

کلاه زرد
حالا نوبت بررسی منطقی جنبه‌های خوب و مثبت آن چیز است. سعی کنید همه‌ را ببینید و بنویسید.

کلاه سبز
این بار با نگاهی متفاوت به پدیده یا موضوع نگاه کنید.
خلاقیت یعنی از منظری متفاوت به موضوع نگریستن. این‌جا باید خلاقیت باید در نگاه شما به برخورد با آن پدیده باشد نه این‌که درباره‌ی خلاقیت آن پدیده بنویسید.

کلاه آبی
آخرین کلاه و آخرین ارزیابی شما از جنس کنترل و جمع‌بندی است. کل فرآیند و ارزیابی‌های پنج‌ کلاه قبلی را مدیریت کنید و در دو سه جمله آن‌ها را جمع‌بندی کنید.

مجموعه‌ی شش ارزیابی شما
بیانگر دید همه‌جانبه‌ و کامل‌تری نسبت به ارزیابی‌های متداول است.
که فقط از یک جنبه و یک زاویه به موضوع می‌پردازند.

عادت کنیم هر چیز را ارزیابی کنیم.

✍ سیدرضا تهامی

خلاصه‌نویسی

برای خلاصه‌برداری داستان‌های توسط بچه‌های سن ابتدایی و انشاء نویسی چه باید کرد؟

اگر مقصود این است که بزرگ‌ترها کتاب داستان را برای بچه‌ها خلاصه کنند، که چنین کاری را تایید نمی‌کنیم.

اما اگر مقصود شما راهنمایی کودکان برای چنین کاریست، می‌توان از آن‌ها خواست به سوال‌های زیر یا مشابه آن‌ها پاسخ دهند.

خلاصه‌ی کتاب، مجموعه‌ی همان پاسخ‌ها است که پشت سر هم بگویند یا بنویسند:

۱. قهرمان داستان کیست؟
۲. او در چه موقعیتی‌ست؟ یا چه مشکلی دارد؟
۳. چه ارتباطی با دیگران دارد؟
۴. چه اتفاق یا اتفاق‌هایی می‌افتد؟
۵. چه چیزهایی تغییر می‌کنند؟
۶. او و دیگران چه کارهایی انجام می‌دهند؟
۷. سرانجام چه می‌شود؟

در مورد انشانویسی نیز مهم‌ترین و بهترین تمرین، همان خلاصه‌نویسی داستان‌هاست.

برای اینکه کسی دست به نوشتن پیدا کند، فقط کافیست این توانایی را در خود ایجاد کرده و گسترش دهد که بتواند آن چه را در فکرش می‌گذرد، روی کاغذ بیاورد.

یک تمرین دیگر، نوشتن برنامه‌ی فردا یا آینده‌ی مشخص دیگری‌ست. بنویسد قصد دارد فردا یا آن زمان چه کار یا کارهایی را انجام دهد.

✍ سیدرضا تهامی

کروناویروس

چگونه به مقابله با کروناویروس برویم؟

کروناویروس با بروز تب آغاز شده و به دنبال آن سرفه‌های خشک شدت می‌گیرد، سپس بعد از یک هفته ممکن است به تنگی نفس منجر شود.

تب،‌ آبریزش بینی، مشکل تنفسی، گلودرد، سرفه، التهاب ریه،‌ عطسه، سرفه و … از جمله علائم این ویروس است.

از جمله نکات قابل توجه این است که هنگام حضور در مکان‌های عمومی حتما از ماسک استفاده کنید و به هیچ عنوان دستان آلوده خود را به چشمانتان نمالید. دست دادن، بغل کردن و روبوسی کردن با دیگران را کاهش دهید و از مصرف غذاهای خیابانی و روباز خودداری کنید.

گروه‌هایی که بیشتر در معرض ابتلا به کرونا ویروس قرار می‌گیرند، کودکان، سالمندان، زنان باردار و افراد دارای سیستم ایمنی ضعیف هستند.

بنابر اعلام وزارت بهداشت، شستن دست‌ها با آب و صابون به طور مکرر از نکات حائز اهمیت در جلوگیری از انتقال بیماری است همچنین در صورتی که به آب و صابون دسترسی ندارید می‌توانید از ضدعفونی کننده‌های حاوی الکل استفاده کنید. سعی کنید هنگام حضور در مکان‌های عمومی حداقل تماس را با سطوح مشترک برقرار کنید.

منبع: ایسنا

بلوغ دختر

عشق و اعتماد والدین، نیاز دختران در دوره بلوغ

دوره بلوغ باعث بروز نگرانی‌ها در دختران می‌شود و در این زمان آنها بیش از هر چیز به عشق و اعتماد والدین نیاز دارند.

دوره بلوغ به خاطر تحولات جسمی و روانی که برای دختران دارد، آنان را به مانند زنان جوان مبدل ساخته و تغییرات اساسی که در این برهه حساس در زندگی آنان رخ می‌دهد، مسائل و مشکلات اساسی برای پدر و مادر و احیانا خانواده به دنبال دارد.

گذر از کودکی و بلوغ و ورود به دوره‌ جوانی، دورانی بحرانی و دشوار است. دخترها می‌دانند در آستانه‌ آماده شدن برای زندگی و مسؤولیت‌های اجتماعی قرار گرفته‌اند.

حس می‌کنند در آینده‌ای نه‌چندان دور، باید از پدر و مادر دور شوند و زندگی مستقلی تشکیل دهند.

بطور معمول دختران از لحاظ جسمی در ۱۰ – ۱۱ سالگی کاملاً بی‌دغدغه و دارای اعتماد به‌ نفس هستند، اما وقتی به حدود ۱۵ سالگی نزدیک می شوند، احساساتی چون سردرگمی‌، افسردگی، ترس و ناامنی و گاهی خشم و پرخاشگری به سراغ‌ آنان می‌آید.

بلوغ زودرس در بین دختران می تواند قبل از هشت سالگی و در نتیجه اختلالات سیستم عصبی مرکزی صورت پذیرد. در این رابطه تغییرات فیزیکی زود هنگام در بدن و نیز رشد سریع استخوان را شامل خواهد شد.

زمانی که علایم رشد جنسی در ۱۳ سالگی در دختران وجود ندارد، به این حالت گفته می شود بلوغ به تعویق افتاده است.

تغذیه ناکافی، بیماری های مزمن، سطوح شدید استرس و مشکلات تعامل بین مغز و سیستم تناسلی،‌ از جمله عوامل مختلف در رابطه با تاخیر بلوغ دختران به شمار می رود.

باید اذعان داشت این احساسات چندان ربطی به روش‌های تربیتی پدر و مادر ندارند و علت بروز آنها، تغییرات هورمونی و انتظاراتی است که هر دختر در زمان پشت‌ سر گذاشتن دوره‌ کودکی و ورود به مرحله‌ نوجوانی و بزرگسالی از خود دارد.

دخترها در دوره بلوغ معمولاً ناخواسته به‌ سراغ مادرها نمی‌روند و مشکلات خود را با آنان در میان نمی‌گذارند بلکه دوستان صمیمی دخترها بیش از پدر و مادر با او نزدیک و صمیمی می‌شوند. در مواردی هم، دختران به معلم، مادر بزرگ و یا اقوام از جمله عمه یا خاله‌ جوان‌تر اعتماد می‌کنند و برای طرح سوال نزد آنان می روند.

منبع: روانپزشک کودک ونوجوان/ ایرنا

اعتماد به نفس کودک

آگاهی از نحوه رفتار با کودکان موجب افزایش اعتماد به نفس آنان می‌شود

کودک‌آزاری علت‌های متعددی دارد؛ از جمله علل آن می‌توان به خانواده و مشکلات آن اشاره کرد.

یکی از علت‌های دیگر فقر است. برخی از خانواده‌ها هستند که در مناطق پایین شهر زندگی می‌کنند و اعتقاد دارند کتک زدن کودک طبیعی است و این فرهنگ جامعه آنان است که باعث این اتفاق می‌شود.

یکسری از عوامل دیگر هم وجود دارد که متوجه خود کودک است. برخی از کودکان بیش‌فعال یا معلول هستند. کودکانی که دچار مشکلات مغزی هستند، بیشتر در معرض خشونت قرار دارند.

کودکان خیلی از سوءاستفاده‌ها را عنوان نمی‌کنند.

نظریه‌های زیادی بیانگر این است که آسیب‌هایی که در کودکی به فرد وارد می‌شود، موجب بروز مشکلات روحی و روانی در بزرگسالی مانند پرخاشگری خواهد شد. زمانی که این موارد را بررسی می‌کنیم، متوجه می‌شویم ریشه این مشکلات در آسیب‌های دوران کودکی نهفته است.

بنابراین همه ما می‌توانیم به یکدیگر کمک کنیم تا بدانیم چطور فرزند خود را پرورش دهیم و چگونه با او رفتار کنیم و ارتباط بگیریم.

مشاهده خشونت و دعوا میان والدین و یا تحقیر کودکان هم نوعی از کودک آزاری عاطفی و روانی است که یکی از بیشترین موارد ثبت شده همین نوع است.

وقتی کودک آزاری رخ می‌دهد، عزت نفس کودک کاهش پیدا می‌کند و خودآگاهی شکل نمی‌گیرد و زمانی که مشکلی رخ دهد، کودک نمی‌داند که چه اقدامی باید انجام دهد.

ریشه همه این مشکلات این است که کودک آزاری جسمانی یا روانی انجام شده است. باید توجه داشت کودکانی که دچار کودک آزاری می‌شوند، اکثرا به قانون اهمیت نمی‌دهند و شخصیتی ضد اجتماعی پیدا می‌کنند.

منبع: طبیه جعفریان، مددکار اجتماعی / ایسنا