یادداشت‌های خواندنی پزشک دبستانکی

یادداشت‌های پزشک دبستانکی در روستاهای لرستان (۶)

با خشم و مهربانی
با عشق و سخت‌جانی

زخم زبان!

سیستم اتاقم رو روشن می‌کنم.
ایمیلی عجیب می‌بینم!

مسئول مدارس نوشته دختر یازده ساله‌ای دو شب قبل خودکشی کرده! که البته نجات یافته است.
برای بررسی علت خودکشی، کار به من ارجاع شد تا نظر دهم که آیا برای بررسی اختلالات روان‌پزشکی ارجاع شود یا نه.

برایم بسیار عجیب است. بچه‌ها در این سن اکثرا به علت اشتباهی مصرف اشتباه داروها، مسموم می‌شوند نه خودکشی.

زنگ می‌زنم به به‌ورز آن روستا و درخواست می‌کنم حتما روزی که برای دهگردشی به روستا می‌روم، آن بچه رو ببینم.

روز موعود ، اول مراجعین همیشگی را ویزیت میکنم و آخزین نفر صدایش می‌کنم، می‌خواهم فرصت بیشتری داشته باشم.

هنگام ورود اضطراب دارد.
حس می‌کنم انتظار دارد الان با او دعوا کنم که چرا این‌ کار رو کردی.
از او می‌خواهم بنشیند. چیزی نمی‌گویم. همراه لبخندی یک شکلات به او می‌دهم.

  • خوبی گل گیسو؟ چه اسم قشنگی داری.
  • ممنون (در چشم‌هایم نگاه نمی‌کند)
  • دخترم، من اصلا نمی‌خوام دعوات کنم، فقط بگو چرا این کار رو کردی؟

سرش را پایین می‌اندازد و آرام آمرام اشک‌هایش جاری می‌شود.
بلند می‌شم و برایش لیوانی آب می‌آورم.
صبر می‌کنم.

  • دوشنبه بابام رو اعدام کردن خانوم دکتر (سرش روی میز می‌گذارد و گریه می‌کند).
    (شوکه شدم)
  • مردم آبادی می‌گن بابات حقش بود که مرد.
    (وایِ من)

می‌بوسمش و می‌گویم تو خیلی قوی‌تر از چیزی هستی که فکر می‌کردم.

مستقیم میروم شبکه‌ی بهداشت و قاطعانه تقاضای روان‌شناس می‌کنم، آن‌قدر مصرانه رفتم و آمدم و پافشاری کردم که بالاخره یک روز در هفته نیروی روان‌شناس به ما دادند. (واقعا ازشون ممنونم )

من نمی‌توانم همه را تغییر دهم که رفتارشون را عوض کنند، ولی می‌توانم با استفاده از نیروی مجرب، گل گیسو و امثال گل گیسو را نسبت به رفتارهای آسیب‌رسان دیگران (خصوصا زخم زبان ها) مقاوم‌تر کنم.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *